جدول جو
جدول جو

معنی بلقاباد - جستجوی لغت در جدول جو

بلقاباد
(بَ)
نام محله ای بوده است به نیشابور: درمیان محلت بلقاباد و حیوه رودی است خرد و بوفت بهارآنجا سیل بسیار آمدی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 413)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ قَ رَ)
محله ای است به اصفهان یا نیشابور. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از شهرستان یزد است که در بخش بافق واقع است. دارای 26 آبادی و جمعیت آن 1300 تن است. (از دایره المعارف) : چون از خصم می ترسید... به کرمان آمد و در سرحد بهاباد نزول کرد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 40). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 439 و مرآت البلدان ج 1 ص 306 شود، آبی که در بهار به زراعت دهند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 595 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات، زعفران. شغل اهالی آن زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قریه ای است در مشرق موصل از اعمال نینوی، واقع بین موصل و زاب. قافله ها در آنجا فرود آیند و کاروانسرایی جهت مسافران راه دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ قُ)
همان ابزقباد است که نام طسوجی است میان بصره و واسط. رجوع به ابزقباد در همین لغت نامه و معجم البلدان و مرآت البلدان ج 1 ص 199 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شاعری بوده است و صاحب المعجم دو بیت زیر را از وی نقل کرده است:
تابنده دو ماه از دو بناگوش تو هموار
وز دو رخ رخشنده خریدار و ترازو
با ران و سرین سار هیونانی و گوران
با چشم گوزنانی و با گردن آهو.
(المعجم ص 199)
لغت نامه دهخدا
(عَ لی یا)
علی آباد. نام چندین قریه است در نواحی ری. یکی از آنها در زیر قلعۀ طبرک واقع شده و بقیه در اطراف و حوالی ری است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
حمدالله مستوفی آرد: زلفاباد و... عظیم قرای آنجا (فراهان) است. (نزهه القلوب چ لیسترانج ج 3 ص 69)
لغت نامه دهخدا
کلمه فعل یعنی شدنی میشود، (ناظم الاطباء)، یعنی هرچه میشود بشود، (آنندراج)، هرچه باید بشود میشود، (ناظم الاطباء)، هرچه باداباد، علی اﷲ، فرخی گوید:
چنان نمود ملک را که ره بدست چپ است
برفت سوی چپ و گفت هرچه باداباد،
حافظ فرماید:
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هرچه باداباد،
باد و ابر است این جهان افسوس
باده پیش آر هرچه باداباد،
رودکی،
بگیرم پند تو بر یاد از این بار
بکوشم هرچه باداباد از این بار،
نظامی،
هرچه باداباد ما کشتی در آب انداختیم (مثل)، (از فرهنگ نظام)، این ترکیب غالباً با هرچه استعمال میشود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول آنجاغلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و باغات و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ جْ جی کَ دَ)
مقابل پائین باد، مقابل زیرباد، (یادداشت مؤلف)،
- امثال:
بسیار خوشبویی بالاباد هم بنشین
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش حومه شهرستان نائین. سکنۀ آن 430 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نام محله ای است به بخارا. و عبدالله بن مجید کلابادی از آنجاست. (انجمن آرای) (آنندراج). نام دروازه ای به بخارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بر دروازۀ کلاباد در منزل درویش بودند. (انیس الطالبین ص 138). به دروازه کلاباد رسیدم نماز شام شده بود. (انیس الطالبین ص 159). با جمعی از درویشان شهر بخارا در دروازۀ کلاباد بودند در منزل درویش. (انیس الطالبین ص 159). حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه در بخارا در محلۀ کلاباد بودند. (انیس الطالبین ص 77). و رجوع به کلابادی و احوال و اشعار رودکی ص 94 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلابان
تصویر بلابان
انواع طبل نقاره دهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باداباد
تصویر باداباد
یعنی هر چه میشود بشود، هر چه باید بشود میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باداباد
تصویر باداباد
شدنی می شود، هر چه باید بشود می شود، علی الله (این ترکیب غالباً با «هرچه» استعمال می شود)
فرهنگ فارسی معین