سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
گلگونه، و آن غازه ای باشد که زنان بر رو مالند و روی را سرخ گردانند. (برهان) (آنندراج). سرخاب. سرخاب زنان: صبا سپیدۀ بلغونه کرده بر گل سیب بنفشه برزده سر همچو نیزه از لب جوی. نزاری
گلگونه، و آن غازه ای باشد که زنان بر رو مالند و روی را سرخ گردانند. (برهان) (آنندراج). سرخاب. سرخاب زنان: صبا سپیدۀ بلغونه کرده بر گل سیب بنفشه برزده سر همچو نیزه از لب جوی. نزاری
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، گلگونه، گلغونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، گلغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، گُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
سرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گلگونه، غازه، غنج، غنجر، غنجار، غنجاره، گنجار، آلگونه، آلغونه، بلغونه، غلغونه، گلگونه، ولغونه، لغونه، والگونه، بهرامن
سُرخاب، گرد یا مادۀ سرخ رنگی که زنان به گونه های خود می مالند، گُلگونِه، غازِه، غَنج، غَنجَر، غَنجار، غَنجارِه، گَنجار، آلگونِه، آلغونِه، بُلغونِه، غُلغونِه، گُلگونِه، وُلغونِه، لَغونِه، والگونِه، بَهرامَن
آن باشد که یک سر ریسمان را حلقه حلقه کرده گرهی بزنند و سر دیگر آن را از میان حلقه ها بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه هاتنگ شود همچنان که بر سر دامها سازند. (آنندراج)
آن باشد که یک سر ریسمان را حلقه حلقه کرده گرهی بزنند و سر دیگر آن را از میان حلقه ها بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه هاتنگ شود همچنان که بر سر دامها سازند. (آنندراج)
گلگونه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گلگونه است که غازه و سرخی زنان باشد که بر روی مالند. (برهان). گلگونه و آن غازۀ رخسار زنان است که روی را سرخ کند. (انجمن آرا) (آنندراج). گلگونه. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث). پنبۀ سرخ که زنان در روی مالند. غازه. غمره. (زمخشری) : مفریب دل به نقش جهان کآن نه یار توست گلغونه ای چگونه کند پیر را جوان. خاقانی. همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات همچو گلغونه بقایی هم ندارد گوهرم. خاقانی
گلگونه. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گلگونه است که غازه و سرخی زنان باشد که بر روی مالند. (برهان). گلگونه و آن غازۀ رخسار زنان است که روی را سرخ کند. (انجمن آرا) (آنندراج). گلگونه. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث). پنبۀ سرخ که زنان در روی مالند. غازه. غمره. (زمخشری) : مفریب دل به نقش جهان کآن نه یار توست گلغونه ای چگونه کند پیر را جوان. خاقانی. همچو موی عاریت اصلی ندارم از حیات همچو گلغونه بقایی هم ندارد گوهرم. خاقانی
سرخیی باشد که زنان بر رخساره مالند و به جای غین دوم قاف هم به نظر آمده است. (برهان قاطع). به معنی گلگونه که سرخاب روی زنان باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گلگونه که زنان بر روی مالند، و غلگونه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). رجوع به سرخاب و گلگونه شود
سرخیی باشد که زنان بر رخساره مالند و به جای غین دوم قاف هم به نظر آمده است. (برهان قاطع). به معنی گلگونه که سرخاب روی زنان باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گلگونه که زنان بر روی مالند، و غلگونه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی). رجوع به سرخاب و گلگونه شود
آلگونه. گلگونه. سرخی باشد که زنان درروی مالند زینت را. غازه. سرخی. سرخاب: آن بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه بسیم. شهید. رو که را در نبرد گردد زرد سرخ رویش به آلغونه کنند. منجیک. ، در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند
آلگونه. گلگونه. سرخی باشد که زنان درروی مالند زینت را. غازه. سرخی. سرخاب: آن بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه بسیم. شهید. رو که را در نبرد گردد زرد سرخ رویش به آلغونه کنند. منجیک. ، در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
شمشیر چوبین. (برهان) (آنندراج). بلونک. بلوندک. و رجوع به بلونک و بلوندک شود، سختی. (منتهی الارب). مصیبت. (اقرب الموارد). بَلوی. و رجوع به بلوی و بلیت و بلیه شود، دریافت حقیقت چیزی و کشف آن. (منتهی الارب) ، ناقه ای که بر گور خداوندش بستندی که تا بمیرد، و عرب جاهلیت گمان داشتندی که صاحبش بر آن ناقه محشور خواهد شد. ج، بَلایا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)