جدول جو
جدول جو

معنی بلرزسن - جستجوی لغت در جدول جو

بلرزسن
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برزان
تصویر برزان
(پسرانه)
نگارش کردی: بهرزان، بارزان، نگا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برزین
تصویر برزین
(دخترانه)
بلند، تنومند، باشکوه، نام پسر گرشاسب، نام یکی از سرداران کیکاوس شاه ماد، نام کوهی در کردستان بین مهاباد و سردشت (نگارش کردی: بهرزین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
لرزنده، درحال لرزیدن، لرزلرزان، برای مثال یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی - ۱/۳۳۶ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برزین
تصویر برزین
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، تش، ورزم، انیسه، وراغ، نار، مخ، آذر، اخگر برای مثال ز برزین دهقان و افسون زند / برآورده دودی به چرخ بلند (نظامی5 - ۸۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
جمع واژۀ بارز، در حال رفع: یوم هم بارزون. (قرآن 40 / 16)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
در حال لرزیدن، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
کسی را خوار وذلیل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارزدن
تصویر بارزدن
حمل کردن بار، چیدن بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزین
تصویر برزین
نار، آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
((لَ))
لرزنده، در حال لرزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برزدن
تصویر برزدن
((بَ زَ دَ))
پهلو به پهلو زدن، برابری و همسری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
مرتعش، متزلزل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
Faltering, Jerky, Quivering, Shakily, Shaky, Tremulous, Wavering, Wobbly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillant, saccadé, tremblant, de manière tremblante, instable, bancal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پاره کردن، چاک دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ورزیدن، ورز دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ارزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به لرزه درآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پریدن، جهیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشنام دادن و پرده دری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
흔들리는 , 떨리는 , 떨리며 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
goyah, gemetar, dengan gemetar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
कांपता हुआ , झटकेदार , काँपता हुआ , कांपते हुए , काँपते हुए , कांपता हुआ , डगमगाता , डगमगाता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacillante, scosso, tremante, tremolante, traballante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
колеблющийся , дерганый , дрожащий , шаткий , шаткий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, tembloroso, temblorosamente, inestable, tambaleante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
wankelend, schokkerig, trillend, wankel, beverig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
похитний , трясливий , тремтячий , хиткий , хитний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
chwiejny, szarpany, drżący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
schwankend, ruckartig, zitternd, wackelig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
vacilante, brusco, trêmulo, de forma trêmula, instável, oscilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لرزان
تصویر لرزان
רועד , רועד , רָעַד , בצורה רועדת , רָעֵד , רועם , מתנדנד , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری