جدول جو
جدول جو

معنی بلاپرورد - جستجوی لغت در جدول جو

بلاپرورد
(بَ پَ وَ)
بلاپرورده. پرورش یافته برای تحمل بلا.
پروردۀ بلا:
خاقانی اینک مرد تو مرغ بلاپرورد تو
ای گوشۀ دل خورد تو ناخوانده مهمان تا کجا.
خاقانی.
دل که جویی هم بلاپرورد جانان جوی از آنک
عافیت در عشق جانان برنتابد هر دلی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ پَ وَ دَ / دِ)
بلاپرورد. رجوع به بلاپروردشود.
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ)
صفاپرورده. آنچه یا آنکه از صفا سرشته باشد. آنچه با صفا پرورده باشد:
می عاشق آسا زرد به، همرنگ اهل درد به
درد صفاپرورد به، تلخ شکربار آمده.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
روغن گل پرورد، روغنی که به گل آمیخته دارند، خوشبوی کردن گیسو یا تن را
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل پرورد
تصویر گل پرورد
آنچه با گل آمیخته باشند: روغن گل پرورد
فرهنگ لغت هوشیار