جدول جو
جدول جو

معنی بلامنازع - جستجوی لغت در جدول جو

بلامنازع(بِ مُ زِ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + منازع، بدون منازع. آنچه که درباره آن نزاعی نیست. بی مدعی. بی مخالف. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ زِ)
مرکّب از: بی + منازع، بی رقیب. بدون مخاصم: چنین روزگار کس یاد نداشت که... پادشاه محتشم بی منازع و فارغ دل گردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 246)، چو بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد و بی منازع تخت ملک بخداوند رسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342)، رجوع به منازع شود
لغت نامه دهخدا
(بِ نِ)
مرکّب از: ب + لا (نفی) + مانع، بدون مانع. آنچه که مانعی در راه وصول یا تصرفش نیست. (فرهنگ فارسی معین)، بی مانع. بلامعارض. بی معارض
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلا منازع
تصویر بلا منازع
بی خواهان بی نبرد آنچه که درباره آن نزاعی نیست بی مدعی بی مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلامانع
تصویر بلامانع
((بِ نِ))
به آسانی، به راحتی، بدون مشکل
فرهنگ فارسی معین
بی مانع، بدون اشکال، بلاقید، آزاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد