جدول جو
جدول جو

معنی بلالانه - جستجوی لغت در جدول جو

بلالانه
(بِ نَ / نِ)
مانند بلال. چون حضرت بلال مرد صالح و بی تکلف بودن. پس از بلالانه مراد صالحانه و بی تکلفانه باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). بلال مانند. چون بلال. و رجوع به بلال بن رباح... شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بالاخانه
تصویر بالاخانه
خانه ای که بالای خانۀ دیگر ساخته می شود، اتاقی که در طبقۀ دوم یا سوم یا بالاتر ساخته شده، بالاخانۀ تابستانی
پربار، پرواره، فروار، فرواره، فراوار، فربال، بربار، بروار، برواره، غرفه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلادانه
تصویر بلادانه
گیاهی خودرو، با برگ های ساده و گل های خاکستری رنگ که بومی مناطق مرطوب است و میوه، برگ و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، شابیزک
فرهنگ فارسی عمید
هدیه و پیشکشی که هنگام بار یافتن به حضور پادشاه یا فرمانروا تقدیم می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیلانه
تصویر بلیلانه
به روش بلال مانند بلال، برای مثال عبایی بلیلانه در تن کنند / به دخل حبش جامۀ زن کنند (سعدی۱ - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلامانه
تصویر غلامانه
پولی که خریدار به شاگرد تجارتخانه به عنوان انعام بدهد، (قید، صفت) مانند غلامان، به سان غلامان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالاتنه
تصویر بالاتنه
قسمت بالای بدن از سر تا کمر، کنایه از قسمت بالای لباس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره، دریچه، پنجره ای که از میله های فلزی ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
(بِلْ لا نَ / نِ)
بلادن، که گیاهی است. رجوع به بلادن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ)
شابیزک، که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شابیزک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
بالان. دهلیزخانه. (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (آنندراج). حکیم سنایی به قوام الدین نوشته است: تخت و تاج خواص در بالای علیین منتظر قدر اوست، در بالانۀ اسفل السافلین چکار دارد؟ (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 192) (فرهنگ جهانگیری).
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ تَ دَ / دِ)
مرکّب از: بالان، نعت فاعلی از بالیدن و هاء، نموکننده. (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192)، بالان. (ناظم الاطباء) ، جوال. (فرهنگ رشیدی) (از شعوری ج 1 ص 192)، قسمی از جوال. (ناظم الاطباء)، کیسه مانند بزرگ دهن گشادی است که در آن بار ریخته روی چارپا گذارند و نام دیگرش گاله است. (فرهنگ نظام)، قسمی از جوال باشد که چیزها در آن کنند. (آنندراج) (برهان قاطع)، گاله. (فرهنگ جهانگیری)، ضراطمّی، بالۀ سطبر برآمده. (منتهی الارب) :
چون... در سپوختم اندر.... ش تمام
دیدم...فراخ به مانند باله ای.
ادیب صابر (از شعوری) (از ضیاء)،
، توشه دان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)، انبان. (مهذب الاسماء) ، قاروره. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملاخانه
تصویر ملاخانه
مکتب معلم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
شاگردانه (انعام) فغیاز نودارانی، بلونانه مانند غلامان بطرز غلامان: محمد آنشب پیراهن غلامانه پوشیده، همچون غلامان طبق معمول غلامان: گه از فرق سرش معجز گشادی غلامانه کلاهش بر نهادی. (نظامی)، انعامی که به غلام دهند به جهت خبری که آورد یا به سبب امری که انجام دهد، پولی که خریدار به شاگرد دکان به عنوان انعام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
بارباژ باژی که به انگیزه بار دادن شاه با بهبود او از بیماری از مردم می ستاده اند، درود باژ باژی که کشاورز در نخستین دیدار کار پرداز روستاخاوند (مالک) از ده به او می پرداخته مالیاتی که به مناسبت بار عام پادشاه یا به سبب دریافت خبر سلامت به او پردازند سلامی، حقوق و عوارضی که برای مباشر یا مستاجر به مناسبت نخستین بازدیدی که از ده میکند از دهقانان گرفته میشود (بیشتر در کردستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
پنجره ای که از میله های فلزی سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلا دانه
تصویر بلا دانه
بنگرید به بلادن
فرهنگ لغت هوشیار
ادغام بلا غنه ومع الغنه. هرگاه تنوین یا نون ساکن بیکی از حروف دوگانه (ل) و (ر) برسند ادغام بلاغنه است مانند لم یکن له و هرگاه بیکی از حروف چهار (یمون) برسند ادغام مع الغنه است مانند هذا کتاب مبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیغانه
تصویر بلیغانه
شیوا گونه بطور بلیغ برسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلامانع
تصویر بلامانع
((بِ نِ))
به آسانی، به راحتی، بدون مشکل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلامانه
تصویر سلامانه
((سَ نَ یا نِ))
مالیاتی که به مناسبت بارعام پادشاه یا به سبب دریافت خبر سلامت او می پرداختند، سلامی، حقوق و عوارضی که برای مباشر یا مستأحر به مناسبت نخستین بازدیدی که از ده می کرد، از دهقانان گرفته می شد (بیشتر در کردستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فعالانه
تصویر فعالانه
((فَ عّ نِ))
با کوشایی، باپرکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالاتنه
تصویر بالاتنه
((تَ نِ))
بخش بالایی تنه از کمر به بالا، بخشی از یک لباس که آن بخش از بدن را می پوشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالاخانه
تصویر بالاخانه
((نِ))
ساختمان کوچک با یک یا چند اتاق در قسمت فوقانی خانه و مستقل از آن
بالاخانه را اجاره دادن: کنایه از عقل سالم نداشتن، سخنان پریشان و نامربوط گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالکانه
تصویر بالکانه
((نِ))
پنجره فلزی، بام بلند، پالکانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
آفرینشگرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
Creatively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
творчески
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
kreativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
творчо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
kreatywnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
创造性地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
criativamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
creativamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خلاقانه
تصویر خلاقانه
creativamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی