جدول جو
جدول جو

معنی بلادری - جستجوی لغت در جدول جو

بلادری
معجونی که از بلادر ترتیب دهند، کسی که بلادر بسیار استعمال کند، کسانی که بجنون دچار میگشتند بلادری خوانده میشدند از قبیل ابوالحسن احمدبن یحیی بن جابربن داود بغدادی مولف کتاب فتوح البلدان
فرهنگ لغت هوشیار
بلادری
ویژگی کسی که بلادر بسیار استفاده می کرد، معجونی که از بلادر درست می کردند، کنایه از دیوانه
تصویری از بلادری
تصویر بلادری
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهادری
تصویر بهادری
دلیری یلی گردی شجاعت دلیری، جرا ت جسارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برادری
تصویر برادری
اخوت وبرادر بودن، خویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهادری
تصویر بهادری
دلیری، دلاوری، پهلوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برادری
تصویر برادری
برادر بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برادری
تصویر برادری
Brotherhood, Fraternal, Fraternization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
братство , братский , братание
دیکشنری فارسی به روسی
Brüderlichkeit, brüderlich, Verbrüderung
دیکشنری فارسی به آلمانی
братерство , братський , братання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
braterstwo, braterski, fraternizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
兄弟情谊 , 兄弟般的 , 结交
دیکشنری فارسی به چینی
fraternidade, fraternal, confraternização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
fratellanza, fraterno, fraternizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
hermandad, fraternal, confraternización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
fraternité, fraternel, fraternisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
broederschap, broederlijk, verbroedering
دیکشنری فارسی به هلندی
ความเป็นพี่น้อง , เป็นพี่น้อง , ความสัมพันธ์ฉันมิตร
دیکشنری فارسی به تایلندی
persaudaraan, persahabatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
يفحص , فحص
دیکشنری فارسی به عربی
भाईचारा , भ्रातृ , भाईचारे की भावना
دیکشنری فارسی به هندی
אִחְווּת , אחווה , אַחֲוָה מְשֻׁתֶּפֶת
دیکشنری فارسی به عبری
兄弟愛 , 兄弟の , 親睦
دیکشنری فارسی به ژاپنی
형제애 , 형제의 , 친목 도모
دیکشنری فارسی به کره ای
kardeşlik, kardeşçe, dostane ilişki
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
undugu, wa kike, udugu wa karibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ভ্রাতৃত্ব , ভ্রাতৃত্বপূর্ণ , ভ্রাতৃত্বসন্ধান
دیکشنری فارسی به بنگالی
بھائی چارہ , بھائیوں جیسا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بلادر
تصویر بلادر
آکاژور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلاری
تصویر بلاری
بلوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلادر
تصویر بلادر
پارسی تازی شده بلادور بلادر بلادور زیور آلات زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلادر
تصویر بلادر
زینت آلات زنان، زیورآلات عروس
گیاهی درختی، کوتاه و بومی هند با میوه ای سیاه رنگ که مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلادر
تصویر بلادر
((بَ دَ یا دُ))
زینت آلات زنان، زرینه و پیرایه زنان (عموماً)، زرینه ای که زنان بر سر بندند (خصوصاً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برابری
تصویر برابری
انطباق، موازنه، تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلادور
تصویر بلادور
آکاژور
فرهنگ واژه فارسی سره