جدول جو
جدول جو

معنی بقم - جستجوی لغت در جدول جو

بقم
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود
تصویری از بقم
تصویر بقم
فرهنگ فارسی عمید
بقم(بُ قْ قَ)
بقم بقم. جوز ماثل. (اقرب الموارد). درخت جوز ماثل. (منتهی الارب). درخت جوز ماثل که درخت تاتوره باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بقم(بُ قُ)
رجوع به بقّم شود
لغت نامه دهخدا
بقم(بُ قَ)
رجوع به بقّم شود
لغت نامه دهخدا
بقم(بَ قَ / بَقْ قَ)
بکم. (برهان) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). معرب بکم و بگم، چوبی باشد سرخ که رنگ رزان بدان چیزها رنگ کنند. (از برهان). بقول ابن درید کلمه پارسی معرب است. (از حاشیۀ برهان چ معین). چوبی است سرخ که رنگ رزان بدان رنگ کنند و بفارسی آنرا بکم گویند. درخت آن بزرگ است و برگش به برگ بادام ماند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج). معروف است هندیش بکم گویند. (شرفنامۀ منیری). پرنیان. (زمخشری). دارپرنیان. (مهذب الاسماء). به لغت یمن، جوز مائل است. (فهرست مخزن الادویه). چوب معروف رنگرزی است که در اصل بتشدید قاف است و آن معرب بکم است و کلمه فرانسوی کامپش نیز بدان نزدیک است ولی در شعر فارسی نیز بتخفیف استعمال شده است. (از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز سال اول شمارۀ دوم). و رجوع به مصباح المنیر و الالفاظ الفارسیه المعربه شود. معروف است و ثمره اش مانند خرتوت در جزایر هند بسیار است. (نزههالقلوب). نام چوبی که ازو رنگ سرخ حاصل شود و در فارسی بتخفیف قاف مستعمل است، به هندی مجیه گویند. (از غیاث اللغات). گیاهی است سرخ که بدان چیزها را رنگ کنند. لفظ مذکور معرب بکم فارسی است لیکن اکنون در تکلم فارسی همان معرب مستعمل است لیکن در عربی با تشدید قاف است. (فرهنگ نظام). عندم. (منتهی الارب). و فارسی معرب است و آن رنگ سرخی است. (از المعرب جوالیقی ص 59 س 7) .بعربی عندم و به هندی کهرم گویند. (از تذکرۀ ضریر انطاکی). درختی است عظیم، منبت او در هند و زنگبار وبرگ آن مانند برگ بادام و گلش بسیار زرد و ثمرش مدور مایل بسرخی و در آخر سرخ و بعد رسیدن سیاه و شیرین میشود و گویند عین الدیک تخم ثمر آن است. (از مخزن الادویه). و رجوع به الجماهر بیرونی ص 36 و گیاه شناسی گل گلاب ص 233، 243 و فرهنگ فارسی معین شود:
بردم طاوس ماه، بر سر هدهد کلاه
بر رخ دراج گل بر لب طوطی بقم.
منوچهری.
کجا خنجر از زخم بفراختی
بر الماس آب بقم تاختی.
اسدی (گرشاسب نامه).
آب مهر دوستانت خورده زان خوش گشت عود
خون بدخواهانت خورده گشت از آن رنگین بقم.
مسعودسعد.
به اره گر ز سرش تا قدم فرود آرند
دو نیمه گردد زوناچکیده خون چو بقم.
مسعودسعد.
...بترسید (صیاد) و از بیم خون در تن وی چون شاخ بقم شد و پوست بر اندام وی چون زعفران شاخ گشت. (کلیله چ مینوی ص 189).
هست بر لکلک زجیلان و بقم منقار و پای
پس چرا گشت آبنوسین هر دو پرلکلک بچه.
سوزنی.
در پیکر دیو از شهاب رمحت
خون صورت شاخ بقم گرفته.
انوری (از شرفنامۀ منیری).
آب بقم شد شفق، مه خم و شب رنگرز
از لب خم نیمه ای غرقه در آب بقم.
خاقانی.
عیسی از معجزه بر سازد رنگ
او چه محتاج به نیل و بقم است.
خاقانی.
بر طرف لب تو جان عیسی
از نیل و بقم دکان نهاده.
خاقانی.
درستش شد که این دوران بدعهد
بقم با نیل دارد سرکه با شهد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بقم(بَ قَ)
دهی از دهستان بالاشهرستان اردستان است که 115 تن سکنه دارد. آب از قنات. محصول آنجا غلات، خشکبار، محصولات حیوانی. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بقم(اِ)
بیمار گردیدن شتر از خوردن عنظوان که نوعی از شور گیاه است. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
بقم
پارسی تازی شده بکم از گیاهان بگم چوبی سرخ که در رنگرزی به کار آید درختی از تیره پروانه واران، که ارتفاعش تا 12 متر میرسد. در ضخامت بافتهای این گیاه ماده رنگینی بنام هماتین یا هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساختن رنگهای بنفش ظبی سرخ خاکستری و سیاه استخراج میگردد و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی بکار میرود زیرا در این نوع پارچه ها رنگش ثابت تر است و در پارچه های پنبه یی و کتانی دوام کمتری دارد. اصل این گیاه از مکزیک و هندوراس و جزایر آنتیل و کادلوپ و مارتینیک میباشد درخت بقم چوب بقم شجره الخشب البقم بقم اسود بکم، (رنگرزی) رنگ استخراج شده از درخت بقم
فرهنگ لغت هوشیار
بقم((بَ قَ))
درختی بلند و تناور با گل های ریز و برگ هایی مانند برگ بادام، دارای میوه ای گرد و سرخ رنگ. از این درخت ماده رنگینی به نام هماتین یا هماتوکسیلین می گیرند که برای ساختن رنگ های بنفش، آبی، سرخ، خاکستری و سیاه استفاده می شود و در
تصویری از بقم
تصویر بقم
فرهنگ فارسی معین
بقم
رنگ قرمز که مورد استفاده رنگرزان است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ مِ)
دهی از دهستان درزآب است که در بخش حومه شهرستان مشهد واقع است و 2831 تن سکنه دارد. آب از رودخانه. محصول آنجا غلات، بن شن. شغل اهالی آن زراعت، تهیۀ زغال و هیزم و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ)
منسوب به بقم. برنگ بقم. رنگ شده به بقم
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دیرخیز و گرانبار گردیدن گوسپند از بار بچه های شکم. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بلم
تصویر بلم
کولی ریزه ماهی (بلم برابر با قایق پارسی است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقس
تصویر بقس
لاتینی تازی شده شمشاد، گزمازک از گیاهان شمشاد، گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
زیست پایندگی پایستن جاودانگی ماندن زیستن پایست زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع، زیستن وماندن در جهان زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقی
تصویر بقی
بقا
فرهنگ لغت هوشیار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیم
تصویر بیم
واهمه، خوف و ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقط
تصویر بقط
قماش ومتاع خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بام
تصویر بام
طرف بیرونی سقف خانه، پشت بام، سقف، و بمعنی صبح زود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بچم
تصویر بچم
با نظام آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقش
تصویر بقش
خوش سای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیسه شدن، بسنده کردن، تر شدن، جمع بقعه، فره جای ها جمع بقعه بقعه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقل
تصویر بقل
ظاهر شدن، رویانیدن زمین گیاه را، سبز شدن شوره گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکم
تصویر بکم
گنگ گردیدن، لال شدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی خدیش بانو درختی از تیره پروانه واران، که ارتفاعش تا 12 متر میرسد. در ضخامت بافتهای این گیاه ماده رنگینی بنام هماتین یا هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساختن رنگهای بنفش ظبی سرخ خاکستری و سیاه استخراج میگردد و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی بکار میرود زیرا در این نوع پارچه ها رنگش ثابت تر است و در پارچه های پنبه یی و کتانی دوام کمتری دارد. اصل این گیاه از مکزیک و هندوراس و جزایر آنتیل و کادلوپ و مارتینیک میباشد درخت بقم چوب بقم شجره الخشب البقم بقم اسود بکم، (رنگرزی) رنگ استخراج شده از درخت بقم. ملکه مادر، عنوان زنان ارجمند خانم خاتون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشم
تصویر بشم
سوگوار وملول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بژم
تصویر بژم
شبنم، یا بمعنی بخار بامداد که روی زمین را بپوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم
تصویر بزم
مجلس شراب و جشن ومهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسم
تصویر بسم
لبخندیدن لبخند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم
تصویر بزم
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره