جدول جو
جدول جو

معنی بقق - جستجوی لغت در جدول جو

بقق
بقن. نامی است که بومیان بنوعی ماهی که از دریاچۀ تساد صید کنند، دهند. (دزی ج 1 ص 102). رجوع به بقن شود، تره و سبزی و هر سبز مأکول. ج، بقولات. (ناظم الاطباء).
- بقول الاوجاع، گیاهی که دردهای شکم را زایل کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب).
- بقول المائده، سبزی خوردنی، مانند تره، جعفری، ترتیزک، نعناع، ریحان، مرزه، پودنه، تربچه. (یادداشت مؤلف).
- بقول دشتینه، هر گیاه بری و وحشی که به بیابان و مزارع روید مانند: شاهترج، تفاف، طرخسقون و جز آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بقر
تصویر بقر
گاو، پستاندار نشخوار کنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخ های خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقم
تصویر بقم
درختی بلند با برگ هایی مانند برگ بادام، گل های ریز، میوۀ گرد و چوب سرخ رنگ که از آن در رنگرزی استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوق
تصویر بوق
آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، برغو، صور، بوغ
شیپور
شاخ میان تهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقا
تصویر بقا
زیستن، پایدار ماندن، دوام، همیشگی، پایندگی، زیست، زندگی، در تصوف مرحله ای از سلوک پس از فنا که ابتدا سیر فی الله است و سالک به حق باقی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برق
تصویر برق
درخشش، درخشندگی،
در علم فیزیک الکتریسیته، جرقه ای که در اثر نزدیک شدن الکتریسیتۀ منفی و مثبت تولید می شود،
نوری که در اثر اصطکاک یا انفجار ابرها در آسمان می درخشد، آذرخش، آدرخش، آسمان درخش، ارتجک، بیر، کنور
برق خاطف: درخشندگی شدید که چشم ها را خیره کند
برق یمانی (یمان): در علم نجوم مطلع ستارۀ شعرای یمانی، برای مثال دریغا چنان روح پرورزمان / که بگذشت بر ما چو برق یمان (سعدی۱ - ۱۸۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهق
تصویر بهق
نوعی لکه که بر روی پوست بدن پیدا می شود
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن سیاه می شود و اگر با انگشت فشار بدهند به رنگ سرخ درمی آید و برجستگی های بسیار ریز در زیر انگشت احساس می گردد، اما کرک هایی که روی پوست قرار گرفته تغییر رنگ نمی دهد
بهق سفید: در پزشکی نوعی بهق که طی آن قسمتی از پوست بدن اندکی سفید می شود اما کرک های سیاه یا خرمایی وجود دارد و برجستگی های ریز در زیر انگشت احساس می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قبق
تصویر قبق
قاپوق، دار اعدام، چوبی بلند که در وسط میدان برپا می کردند و بر سر آن حلقه یا چیز دیگر می گذاشتند تا سواران در حین تاختن آن را با تیر بزنند، قباق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بقش
تصویر بقش
خوش سای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقس
تصویر بقس
لاتینی تازی شده شمشاد، گزمازک از گیاهان شمشاد، گزمازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصق
تصویر بصق
تف کردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشق
تصویر بشق
با چوبدست زدن، تیز نگریستن، باز ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقل
تصویر بقل
ظاهر شدن، رویانیدن زمین گیاه را، سبز شدن شوره گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
پیسه شدن، بسنده کردن، تر شدن، جمع بقعه، فره جای ها جمع بقعه بقعه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقط
تصویر بقط
قماش ومتاع خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برق
تصویر برق
روشنی میباشد که آنرا بفارسی درخش گویند، آذرخش، صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذق
تصویر بذق
راهنما، که، سبک رفتار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بهک: بیماری پوستی پوست سپید می شود سر چپ خالها و نقطه های سیاه و سفید روی بدن لک و پیس کک مک بهک. توضیح در بعضی کتب بهق را مرادف بالکه های حاصل از مرض جذام دانسته اند ولی بطور کلی منظوراز بهق لک و پیس های روی بدن است و حتی لکه های ناشی از برص را هم بهق گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوق
تصویر بوق
شیپور، شاخ میان تهی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی است بای یکی از سازها سازی است از مقیدات آلات ذوات النفخ بطول یک وجب و دارای سوراخهای و زبانه هایی بر دهانه آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحق
تصویر بحق
براستی، بدرستی، عادلانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخق
تصویر بخق
پیس چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتق
تصویر بتق
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسق
تصویر بسق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده بکم از گیاهان بگم چوبی سرخ که در رنگرزی به کار آید درختی از تیره پروانه واران، که ارتفاعش تا 12 متر میرسد. در ضخامت بافتهای این گیاه ماده رنگینی بنام هماتین یا هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساختن رنگهای بنفش ظبی سرخ خاکستری و سیاه استخراج میگردد و در رنگرزی پارچه های ابریشمی و پشمی بکار میرود زیرا در این نوع پارچه ها رنگش ثابت تر است و در پارچه های پنبه یی و کتانی دوام کمتری دارد. اصل این گیاه از مکزیک و هندوراس و جزایر آنتیل و کادلوپ و مارتینیک میباشد درخت بقم چوب بقم شجره الخشب البقم بقم اسود بکم، (رنگرزی) رنگ استخراج شده از درخت بقم
فرهنگ لغت هوشیار
پشه یک پشه گاو تخمی گاونری که از آن برای تولید مثل استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقی
تصویر بقی
بقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلق
تصویر بلق
در بگشادن، واگشادن در
فرهنگ لغت هوشیار
زیست پایندگی پایستن جاودانگی ماندن زیستن پایست زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع، زیستن وماندن در جهان زیستن زندگانی کردن زنده ماندن، پایدار ماندن پایستن جاوید بودن، زیست زندگانی، پایداری همیشگی پایندگی جاویدانی: (بقا خاص حق تعالی است) یا بقا عمر کسی بودن، عمر و زندگانی کسی پایدار ماندن سر کسی بسلامت بودن، (پس از مرگ کسی بنزدیکان و خویشاوندان وی گویند: بقای عمر تو باد) یا دار بقا. آخرت جهان دیگر. یا کشور بقا. آخرت داربقا. بقاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقبق
تصویر بقبق
هرزه گو
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بثق
تصویر بثق
سر چشمه، رود کنار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقا
تصویر بقا
ماندگاری، ماندن، پایستگی، پایداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برق
تصویر برق
درخش، کهربا، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره