جدول جو
جدول جو

معنی بقشیش - جستجوی لغت در جدول جو

بقشیش(بَ)
از فارسی بخشیش (بخشش). ج، بقاشیش. انعام. پول چائی. شاگردانه. (دزی ج 1 ص 103)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
بخشش و هدیه و انعام و انعامی که بکسی علاوه بر مزد و اجرت می دهند. (ناظم الاطباء). در عربی بجای حلوان (که اکنون فراموش شده) بکار رود. (از نشوءاللغه ص 93).
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: بخشیش (فارسی). ج، بخاشیش: انعام، بخشش. مژدگانی. (دزی ج 1 ص 55)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَقْ قی)
از جای جای خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). از این جای و از آنجای خوردن مرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
روی. (ناظم الاطباء). وجه. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، نوعی از خرمابن. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت خرما. (آنندراج) (منتهی الارب) ، شتران نیکو. واحد و جمع در وی یکسان است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
افتاده و تراشۀ چیزی. (منتهی الارب). لقاطه. (اقرب الموارد). رجوع به قشاش شود، آواز پوست مار که برخی از آن با برخی دیگر ساید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قشیش
تصویر قشیش
خش خش آوای سایش، فراهم، پراکنده از واژگان دوپهلو، خراشیده، تراشه
فرهنگ لغت هوشیار