جدول جو
جدول جو

معنی بغیازی - جستجوی لغت در جدول جو

بغیازی
(بَ)
نوید و مژدگانی را گویند. (برهان) (از ناظم الاطباء). مژدگانی. (رشیدی) (لغت فرس اسدی) (جهانگیری). مژدگانی باشد و فغیازی تبدیل آن است. (آنندراج) (انجمن آرا). فغیازی. (آنندراج). بغیاذی. فغیاذی.
لغت نامه دهخدا
بغیازی
شاگردانه، مژدگانی نوید
تصویری از بغیازی
تصویر بغیازی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بهیاری
تصویر بهیاری
شغل و درجۀ بهیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغیاز
تصویر بغیاز
شاگردانه، انعام و پولی که علاوه بر اجرت به شاگرد داده می شود، دستاران، درستاران، میلاویه، فغیاز، برمغاز
مژده، نوید
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داد و دهش، عطیّه، عتق، بذل، فغیاز، اعطا، دهشت، داشن، جود، برمغاز، احسان، جدوا، داشات، صفد، سماحت، داشاد، منحت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهسازی
تصویر بهسازی
ساختن چیز بهتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
از حواس پنج گانه که بوها را درک می کند، شامه
فرهنگ فارسی عمید
(فَغْ)
مرکّب از: فغیاز + یاء نسبت، (حاشیۀ برهان چ معین)، مژدگانی، شاگردانه. به معنی شاگردانه بطریق مجاز است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
شاگردانه را گویند و آن زری باشد اندک که بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان). زری که استاد به شاگرد در عوض کار دهد شاگردانه نیز گویند، مرادف فغیاز. (رشیدی) (از جهانگیری). شاگردانه یعنی پول اندکی که علاوه بر اجرت استاد بشاگرد دهند. (ناظم الاطباء). شاگردانه. (سروری). عطا و شاگردانه باشد. (لغت فرس اسدی). نودارانی و شاگردانه باشد و آن چیزی نقد باشد که بعد از اجرت استاد بشاگرد دهند و آن بمنزلۀ بهای شیرینی آن جامۀ نو است که صاحبش پوشد. (آنندراج) (انجمن آرا). شاگردانه یعنی پولی که مشتری بعد از خریدن مال بشاگرددکان دهد یا پولی که استاد و صاحب دکان بعد از فروختن مال به شاگرد خود دهد. (فرهنگ نظام) :
چو عقب بخشدی گزیت ببخش
هم بده شعر بنده را بغیاز.
ابوالعباس (از لغت فرس اسدی).
بهر طریق که خواهی همیشه مال دهد
به بخشش و به صلۀ خیر و صدقه و بغیاز.
شمس فخری (از رشیدی) (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهیاری
تصویر بهیاری
عنوان و درجه بهیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغیانی
تصویر طغیانی
سرکش نافرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
شامه، یکی از حواس پنجگانه
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بغداد -1 مربوط به بغداد ساخته بغداد، از مردم بغداد اهل بغداد، جمع بغادده (بغاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغیاز
تصویر بغیاز
بخشش، انعام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
اصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیاری
تصویر بسیاری
((بِ))
گروهی زیاد، مقداری زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بویایی
تصویر بویایی
یکی از حواس پنجگانه انسان، شامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغیاز
تصویر بغیاز
((بَ))
انعامی که به شاگرد دهند، شاگردانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
اصولی، اساسی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
Fundamental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fondamental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
基本的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
בסיסי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
मौलिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fundamental
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
พื้นฐาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fundamenteel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fundamentalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fundamental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fondamentale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
fundamental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
基本的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
фундаментальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
grundlegend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
фундаментальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بنیادی
تصویر بنیادی
근본적인
دیکشنری فارسی به کره ای