جدول جو
جدول جو

معنی بعنه - جستجوی لغت در جدول جو

بعنه
پسر تنگی، یکی از پسران رمون که از بندگان ایشبوشث بن یوناتان بود. وی با برادر خود ریکاب در عین ظهرب خانه ایشبوشث درآمده وی را بکشتند و سرش را بخیال یافتن جایزه بداود آوردند لکن داود ایشان را بقتل سپرد. (از قاموس کتاب مقدس) ، نافرمانی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بانه
تصویر بانه
جای روییدن مو در اطراف آلت تناسلی، موی زهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعنه
تصویر اعنه
عنان ها، لگام ها، دهانه های اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد، جمع واژۀ عنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدنه
تصویر بدنه
تنه، پیکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طعنه
تصویر طعنه
بدگویی، سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، زاغ پا، سرکوفت، سراکوفت، ملامت، بیغاره، تفشه، نکوهش، تفش، بیغار، سرزنش، تفشل، عتیب، پیغاره برای مثال دو دوست با هم اگر یک دلند در همه حال / هزار طعنۀ دشمن به نیم جو نخرند (ابن یمین - ۳۸۲)
طعنه زدن: سرزنش کردن، ملامت کردن، گوشه و کنایه زدن، برای مثال همه حمال عیب خویشتنیم / طعنه بر عیب دیگرآنچه زنیم (سعدی - لغت نامه - طعنه زدن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت واضح و آشکار، نود و هشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۸ آیه، الانفکاف، البّریه، لم یکن، قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بینه
تصویر بینه
جایی که لباس های خود را آنجا درمی آورند، رخت کن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
موی زهار را گویند و آن جائی باشد در زیر ناف. (از آنندراج). عانه. (فرهنگ ضیاء). موی عانه. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 192).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دختر بهزبن حکیم. او روایت حدیث از برادرش عبدالملک بن بهزبن حکیم میکرد و حسین بن حسن بن حماد و هشام بن علی سیرافی و ابوبهز صقر بن عبدالرحمن از او روایت کرده اند. (اعلام النساء ص 108)
دختر قتاده بن دمایه است و از پدرش روایت حدیث دارد. (اعلام النساء ص 108)
(عمرو بن بانه) مغنی است مشهور به نوادر و غرائب. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهری است بکردستان نزدیک سنه. (یادداشت مؤلف). قصبۀ بانه مرکز بخش بانۀ شهرستان سقز، در 66 هزارگزی جنوب باخترسقز واقع شده، مختصات جغرافیایی آن بشرح زیر است:
طول از گرینویچ = 45 درجه و 53 دقیقه
عرض از خط استوا = 35 درجه و 59 دقیقه
ارتفاع از سطح اقیانوس = 1525 گز
مسافت نسبت به شهرهای مجاور:
بانه به سقز 66 هزارگز
بانه به سردشت 59\’
بانه به مهاباد 197 \’
بانه به مرز ایران وعراق 21 \’
قصبۀ بانه در دامنه و طول تپه ای واقع شده، کوه آربابا در 3 هزارگزی جنوب و کوه بابوس در 5 هزارگزی خاوری قرار دارد و قلل ارتفاعات مستور از جنگلهای بلوط است، کوه رشه قلعه و کوه خان و غیره زیبائی جالب توجهی به آن بخشیده است. جمعیت بانه قریب 5 هزار نفر میباشد، شغل اکثر مردم آنجا پیشه وری و از عده قلیلی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، مؤسس. پایه گذار. پی افکننده. آنکه بنا گذاشته است. اساس گذارنده. موجد. آغازکننده.
- بانی تعزیه، آنکه روضه خوانی و تعزیه خوانی فراهم آرد. نقیب.
- بانی خیر، که باعث خیر شود. مؤسس کاری نیک. نیکوکار.
- بانی روضه، که مجلس روضه تشکیل دهد. که مقدمات و مخارج روضه خوانی را فراهم آرد. صاحبخانه که روضه در خانه اش خوانند.
- بانی وقف، آنکه ملکی را وقف کند. آنکه قسمتی از اموال خود رابرای مصرف خیر وقف دارد. و رجوع به بنی و بناء شود.
، واقف. که بنائی یا ملکی را وقف کند، مؤلف. مصنف. مخترع، برانگیزاننده. محرک، سبب. علت، اصل. مصدر. (ناظم الاطباء) ، زن خود را به خانه خویش آرنده بعد تزوج. (ناظم الاطباء). و قیل لکل داخل باهله بان. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مابین. اثناء.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
یکی از بلوک کردستان سنه. (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 71 و 72). نام یکی از بخشهای شهرستان سقز است. این بخش در باختر شهرستان سقز واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است:
از طرف شمال به خطالرأس ارتفاعاتی که بین بخش بانه وبخش مرکزی سقز و مهاباد واقع شده است. از طرف جنوب به خطالرأس ارتفاعاتی که بین بانه و دره شیلر کشور عراق واقع شده و خطالرأس مذکور مرز ایران و عراق محسوب می گردد. از طرف خاور به خطالرأس ارتفاعاتی که بین دهستان سرشیو، میرده و بخش بانه واقع شده، از طرف باختر به بخش سردشت از شهرستان مهاباد (قسمتی از رود خانه زاب کوچک حد طبیعی بین دو بخش محسوب می گردد). وضع طبیعی: بخش بانه محصور بکوههای مرتفعی است که دور تا دور آن را احاطه نموده و ورود و خروج از این بخش مستلزم عبور از گردنه های مرتفع میباشد، فقط در قسمت باختر ارتفاعات پست و قسمتی رود خانه زاب است. مرتفعات منشعب از کوههای خاور و شمالی تا باختر بخش ادامه داشته و دره هائی ایجاد نموده است که هر دره یکی از دهستانهای بخش محسوب میگردد. کلیۀ رودخانه های بخش از ارتفاعات خاور سرچشمه گرفته بطرف باختر جاری و به رود خانه زاب کوچک می پیوندد. کوهها مستور از اشجار جنگلی مانند بلوط، سقز و غیره است. ساکنین از جنگلهای بخش استفاده می نمایند و بیشتر درآمد آنها از این راه تأمین میگردد بهمین مناسبت به زراعت غلات چندان پای بند نیستند و گندم مورد نیاز خود را از سقز تأمین میکنند. صادرات مهم بخش عبارت است از مازوج قلقاف که در چرمسازی مورد استفاده است، سقز، کتیرا، لبنیات، چوب و زغال. بخش بانه از هفت دهستان تشکیل شده، ذیلاً اسم هر دهستان و تعداد ده و سکنۀ آن ذکر می شود:
دهستان آلوت 10 آبادی 1300 نفر
\’ پشت آربابا 44 \’ 4000 \’
\’ پهلوی دژ 30 \’ 3000 \’
\’ دشت طال 26 \’ 2000\’
\’ سبدلو 11 \’ 1000 \’
\’ شوی 9 \’ 1500 \’
\’ نمیشیر 22 \’ 2200 \’
\’ قصبۀ بانه 1 \’ 5000 \’
بنابر آمار فوق بخش بانه از یک قصبه و 154 ده کوچک تشکیل شده، جمعیت آن حدود 20هزار تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
شهری نزدیک بامئین از نواحی بادغیس هرات که به دست سالم غلام شریک بن اعور و از جانب عبدالله بن عامر در سال 31 هجری قمری به عنف فتح شد. (از معجم البلدان). شهری است نزدیک بادغیس هرات که بون نیز خوانند. (از انساب سمعانی). به روایتی نام اصلی فارسی اش بون بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بونه
تصویر بونه
دخترک: جدا بریده خرسنگماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعنق
تصویر بعنق
پر خوراک گونه ای از چغد
فرهنگ لغت هوشیار
بزور بجبر جبرا یا بعنف در کاری شدن، اقتحام بجبرو زور در کاری داخل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعنس
تصویر بعنس
کنیز گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعله
تصویر بعله
بد پوش زن بله بلی آری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعره
تصویر بعره
واحد بعر یک پشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعده
تصویر بعده
بازه، دور اندیشی، دورا، بیگانگی (بازه فاصله)، سرزمین دور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعنه
تصویر نعنه
چینه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بانه
تصویر بانه
موی زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طعنه
تصویر طعنه
عیبجوئی کردن، ملامت، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعثه
تصویر بعثه
انگیزش، روانه کردن، زنده گرداندن، فرستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطنه
تصویر بطنه
سیری پری شکم سیری، خودپسندی فیریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بمنه
تصویر بمنه
به نعمت خداوند، سوگند به نعمت او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بینه
تصویر بینه
دلیل و حجت
فرهنگ لغت هوشیار
درست مانند به زاد خود کت و مت روی زشت آن بد اختر نحس و شوم - راست گویم کت و مت ماند به بوم عینا بحقیقت خود براست خود درست مانند: چشم از دست رفته گشته درست شد بعینه چنانکه بود نخست. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعنه
تصویر سعنه
میمون و مبارک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عنان، لگام ها افسارها جمع عنان لگامها دهانه ها افسارها دوالها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنه
تصویر بدنه
حیوانی که قربانی کنند
فرهنگ لغت هوشیار
لعنت در فارسی نیفرین نفرین نفریتک فریه بهره آن آفرین باشد ز سعد مشتری قسم این از نحس کیوان فریه و نفرین بود (امیرمغزی) سنه بسور، گزش شکنجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدنه
تصویر بدنه
((بَ دَ نِ یا نَ))
تنه، پیکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بینه
تصویر بینه
((بَ یِّ نِ))
دلیل آشکار، برهان واضح، جمع بینات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طعنه
تصویر طعنه
((طَ نِ))
یک بار نیزه زدن، سرزنش کردن
فرهنگ فارسی معین