جدول جو
جدول جو

معنی بعض - جستجوی لغت در جدول جو

بعض
برخی، پاره ای، لختی، گروهی برخ پشه پر از پشه پاره ای از چیزی برخی لختی، گروهی از مردم. توضیح بعض و بعضی در حکم اسم جمع باشند و غالبا فعل آنها را مطابقه دهند: (بعض دانشمندان برآنند)
فرهنگ لغت هوشیار
بعض
پاره ای از چیزی، برخی
تصویری از بعض
تصویر بعض
فرهنگ فارسی عمید
بعض
((بَ))
پاره ای از چیزی، گروهی از مردم
تصویری از بعض
تصویر بعض
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بعضی
تصویر بعضی
چندی ^ قدری، چندان، مقداری، برخی، لختی، قسمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعضی
تصویر بعضی
برخی، پاره ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعضا
تصویر بعضا
گاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعضی
تصویر بعضی
پاره ای از چیزی، یک نفر، یکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بعضی
تصویر بعضی
((بَ))
پاره ای از چیزی، گروهی از مردم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
پاره پاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعض
تصویر تبعض
((تَ بَ عُّ))
پاره پاره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغض
تصویر بغض
دشمنی داشتن کسی را، دشمن شدن و دشمنی کردن وعداوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعوض
تصویر بعوض
به گونه رمن پشه کارهای سخت بجای بدل، بپاداش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعل
تصویر بعل
زوج، صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعط
تصویر بعط
ذبح کردن حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعص
تصویر بعص
لاغر شدن، اضطراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعر
تصویر بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، ضد قبل، سپس دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعج
تصویر بعج
مرد سست رفتار شکم بشکافتن، اخته کردن شکم بشکافتن، اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعث
تصویر بعث
فرستادن کسی را بتنهائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضع
تصویر بضع
قسمتی از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیض
تصویر بیض
تخم، تخم مرغ، بیضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، آینده، فرامون، دیگر، سویگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برض
تصویر برض
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضع
تصویر بضع
جماع، فرج، کابین، طلاق، عقد نکاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بضع
تصویر بضع
پارۀ گوشت، کنایه از فرزند گرامی، بضعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیض
تصویر بیض
ابیض ها، سفیدها، سفید رنگ ها، جمع واژۀ ابیض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بعد
تصویر بعد
دوری، در ریاضیات هر یک از عرض، طول و عمق جسمی، در موسیقی فاصلۀ بین نت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بعث
تصویر بعث
انگیختن، برانگیختن، به کاری وا داشتن، زنده کردن مردگان، قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بغض
تصویر بغض
((بُ))
دشمنی، کینه، حالتی از گلو که شخص جلو گریه خود را بگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعوض
تصویر بعوض
((بَ))
پشه، حشرات موذی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعل
تصویر بعل
((بَ))
شوهر، زوج، صاحب، خداوند، نام چند بت از اقوام سامی، به ویژه فینیقی ها، جمع بعول، بعال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعر
تصویر بعر
((بَ))
پشک، پشکل، سرگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعد
تصویر بعد
((بَ))
پس، سپس، به غیر از، به جز، پس از، از نود و بوقی پس از مدت های طولانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعد
تصویر بعد
((بُ))
دوری، جدایی، طول، عرض وعمق یا ارتفاع جسم، رأی، حزم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بعث
تصویر بعث
((بَ))
برانگیختن، فرستادن، زنده کردن مردگان
فرهنگ فارسی معین