جدول جو
جدول جو

معنی بعر - جستجوی لغت در جدول جو

بعر
پشگل انداختن شتر وگوسفند، بشک افکندن، بشک او کندن
تصویری از بعر
تصویر بعر
فرهنگ لغت هوشیار
بعر
((بَ))
پشک، پشکل، سرگین
تصویری از بعر
تصویر بعر
فرهنگ فارسی معین
بعر
پشکل، پشگ، سرگین
تصویری از بعر
تصویر بعر
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بعره
تصویر بعره
واحد بعر یک پشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعران
تصویر بعران
جمع بعیر، اشتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار
تصویر بار
محموله، دفعه، اکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعیر
تصویر بعیر
شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعل
تصویر بعل
زوج، صاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعط
تصویر بعط
ذبح کردن حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
برخی، پاره ای، لختی، گروهی برخ پشه پر از پشه پاره ای از چیزی برخی لختی، گروهی از مردم. توضیح بعض و بعضی در حکم اسم جمع باشند و غالبا فعل آنها را مطابقه دهند: (بعض دانشمندان برآنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعص
تصویر بعص
لاغر شدن، اضطراب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسر
تصویر بسر
خرمای تازه نارس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزر
تصویر بزر
تخم زراعت، دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، ضد قبل، سپس دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعج
تصویر بعج
مرد سست رفتار شکم بشکافتن، اخته کردن شکم بشکافتن، اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعث
تصویر بعث
فرستادن کسی را بتنهائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بظر
تصویر بظر
خروسه پاره گوشت زهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطر
تصویر بطر
سخت شادی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بصر
تصویر بصر
بینائی، چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشر
تصویر بشر
انسان، مردم خوبروئی، گشاده روئی
فرهنگ لغت هوشیار
گاو شکافتن، فراخیدن، ماندگی، باز جست پتیار، دروغ آشکار گاو (نر یا ماده) واحد: بقره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
مرد وزنی که هرگز همخوابگی نکرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بئر
تصویر بئر
چاه آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیر
تصویر بیر
رعد و برق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ لغت هوشیار
پروش جوشی که از اندام برآید، آبخیز جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود. واحد آن بثره، جمع بثور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخر
تصویر بخر
اسکنج گند دهان سکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتر
تصویر بتر
مخفف بدتر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته ببر پستانداری از تیره گربه ها جزو راسته گوشتخواران که بیشتر در آسیای مرکزی و جنوبی پراکنده است. بدن این حیوان در قسمت پشت و پلو و اندامها برنگ نارنجی زیباست و بتدریج ناحیه زیر شکم بسفیدی میگراید و زیر گردن و گونه ها نیز سفید است. ضمنا روی بدن حیوان خطوط سیاه رنگ نواری شکل بفواصل مختلف دیده میشود. بیدستر وبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعر
تصویر ذعر
ترس بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکر
تصویر بکر
دست نخورده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بعد
تصویر بعد
پس، آینده، فرامون، دیگر، سویگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بشر
تصویر بشر
آدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بذر
تصویر بذر
دانه، تخم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بحر
تصویر بحر
دریا
فرهنگ واژه فارسی سره