بطل. بطلان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دو مصدر مذکور شود. باطل شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ناچیز شدن. (آنندراج). ناچیز و ضایع شدن. تباه شدن
بُطل. بُطلان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دو مصدر مذکور شود. باطل شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ناچیز شدن. (آنندراج). ناچیز و ضایع شدن. تباه شدن
دروغ گو بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
دروغ گو بیکاره، در حال گذراندن وقت به بیهودگی کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوِه گو، بیهودِه گو، یاوِه سُرا، هَرزِه گو، هَرزِه خا، خیرِه دَرا، ژاژدَرای، هَرزِه لاف، هَرزِه لای، یافِه دَرای، ژاژخا، مِهذار، هَرزِه دَرای، اَفسانِه پَرداز، اَفسانِه گو
شجاع و دلیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت دلیر شدن و کارزاری شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بطاله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصدر مذکور شود. بطاله. (ناظم الاطباء). رجوع به این مصدر و بطالت شود، درازتلاقی و درازتلاق شدن، ختنه کردن جاریه را. (از منتهی الارب)
شجاع و دلیر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت دلیر شدن و کارزاری شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بَطالَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مصدر مذکور شود. بِطالَه. (ناظم الاطباء). رجوع به این مصدر و بطالت شود، درازتلاقی و درازتلاق شدن، ختنه کردن جاریه را. (از منتهی الارب)
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز