جدول جو
جدول جو

معنی بطو - جستجوی لغت در جدول جو

بطو
درنگ کردن، دیر کردن
تصویری از بطو
تصویر بطو
فرهنگ فارسی عمید
بطو
درنگی وآهستگی، گرانی
تصویری از بطو
تصویر بطو
فرهنگ لغت هوشیار
بطو
آهستگی، درنگ، کندی
متضاد: سرعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برو
تصویر برو
(پسرانه)
بلوط (نگارش کردی: بهو)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بطون
تصویر بطون
مخفی شدن، پنهان شدن، نهان شدن
جمع واژۀ بطن
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
جمع واژۀ بطن. (ناظم الاطباء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). جمع واژۀ بطن. شکم ها و بطن ها. (از فرهنگ نظام). جمع واژۀ بطن، شکم. (از آنندراج) (غیاث). گرسنگی عمارت باطن کند و سیرخوردگی عمارت بطون. (ازکشف المحجوب). و بطون جوشیده زمرۀ خلایق بزمزمۀ نفرین لب گشودند. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 678).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بطل. بطلان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به دو مصدر مذکور شود. باطل شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ناچیز شدن. (آنندراج). ناچیز و ضایع شدن. تباه شدن
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام نوعی از مرغابی باشد. (برهان). مصحف طیطو. محمد قزوینی نوشته اند: گویا مصحف طیطو باشد. رجوع به طیطو شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
درنگی و آهستگی، و قولهم لم افعله بطأیا هذا. (منتهی الارب). درنگی. (از تاج المصادر بیهقی). بطء. درنگی و کندی و آهستگی. (ناظم الاطباء). درنگ و آهستگی نقیض سرعت. (غیاث) (آنندراج) (از فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بطّ. (ناظم الاطباء). رجوع به بط شود، آنچه را که خافضه از زن قطع میکند. (ناظم الاطباء). آنچه که ختانه بگذارد از زن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، بلندی میان لب بالا که اندکی دراز شود و آن مرد را ابظر خوانند. (آنندراج). تندی میان لب پایین. (ناظم الاطباء). تندی میان لب بالایین. (آنندراج) (منتهی الارب). بلندی میان لب فرودین. (مهذب الاسماء) ، سر پستان گوسپند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) ، بظاره الشاه، تندی کنارۀ فرج گوسپند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ طَ)
برضا. بمیل. برغبت: گاو... کمر خدمت بطوع و رغبت ببست. (کلیله و دمنه).
- بطوع و رغبت، بدل و جان. بچشم. برضا و رغبت. بمیل. و رجوع به طوع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نهان شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد). پنهان شدن چیزی. (ناظم الاطباء) ، حلقۀ انگشتری بی کرمی. (کذا). (منتهی الارب) (آنندراج). حلقۀ انگشتری بدون نگین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
واژه پارسی است و باید بتک نوشته شود: جامی کوچک همانند بتی کوچک مرغابی کوچک، صراحی شراب جامی که بشکل بط ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطش
تصویر بطش
حمله کردن وسخت گرفتن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطر
تصویر بطر
سخت شادی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلو
تصویر بلو
آزمودن، دریافتن، آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیو
تصویر بیو
حشره ایست که پارچه های پشمین و مانند آنرا تباه سازد. عروس بیوگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتو
تصویر بتو
گره چوب یا ساقه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببو
تصویر ببو
بی تجربه، جاهل، ابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطل
تصویر بطل
دلاور وبا قدرت ناچیز وفاسد گشتن چیزی ناچیز وفاسد گشتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را شاد فراهم آورنده فرهنگ آنندراج از برهان قاطع بر گرفته و آن را که گونه ای از مرغابی است تازی دانسته گمان می رود واژه پارسی باشد تبتو مرغابی کفچه نوک چبراک (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطن
تصویر بطن
شکم درون چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطی
تصویر بطی
کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزو
تصویر بزو
قهر کردن، گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطوء
تصویر بطوء
درنگ آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطوع
تصویر بطوع
برضا، بمیل، برغبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطول
تصویر بطول
نا چیزگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطون
تصویر بطون
نهان شدن، پوشیدن وپوشیدگی ج بطن، شکم ها درونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطون
تصویر بطون
((بُ))
نهان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطون
تصویر بطون
جمع بطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطن
تصویر بطن
نهان، درون
فرهنگ واژه فارسی سره
بطن ها، نهان، پوشیدگی، نهفتگی، نهان شدن
متضاد: ظهور، شکم ها، رحم ها، زهدان ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد