جدول جو
جدول جو

معنی بطن - جستجوی لغت در جدول جو

بطن
شکم، کنایه از میانۀ چیزی، کنایه از درون چیزی، طایفه و قبیلۀ کوچک
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ فارسی عمید
بطن
(اَ)
نهان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بطون. (اقرب الموارد). رجوع به همین مصدر شود.
لغت نامه دهخدا
بطن
(اَشَ)
کلان شکم گردیدن. (منتهی الارب). بزرگ شدن شکم از پرخوردن. (از ناظم الاطباء). بزرگ شدن شکم از سیری. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). کلان شکم شدن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بطن
(بَ)
شکم. خلاف ظهر (مذکر است). ج، ابطن و بطنان و بطون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شکم انسان و حیوان. (فرهنگ نظام). شکم. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27) (مهذب الاسماء) (غیاث). خلاف ظهر و آن مذکر است و گویندتأنیث آن لغتی است. (از اقرب الموارد) : فمنهم من یمشی علی بطنه. (قرآن 45/24). للبث فی بطنه. (قرآن 144/37).
لغت نامه دهخدا
بطن
(بَ طَ)
بیماری شکم. (منتهی الارب) (آنندراج). رنج شکم از پرخوردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بطن
(بَ طِ)
توانگر متکبر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالدار متکبر. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
بطن
(بُ طُ)
جمع واژۀ بطان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به بطان شود، نام دو خاتم از آن نوح بن منصور سامانی. ابوریجان بنقل از نصر گوید: امیر رضی نوح بن منصور سامانی را جفتی خاتم بود که هریک از آنها را بطیخه می نامیدند نگین یکی از آنها یاقوت سرخ بود مانند دانۀ انگور و از آن دیگری الماسی بود هرچند در شکل و اندازه گویند بزرگتر از آن نگین دیده نشده است. (از الجماهر ص 66)
لغت نامه دهخدا
بطن
شکم درون چیزی
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ لغت هوشیار
بطن
((بَ))
شکم، جمع بطون، درون، میان، قبیله، طایفه کوچک
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ فارسی معین
بطن
((بَ طِ))
مرد شکم پرست، مالدار، متکبر
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ فارسی معین
بطن
((بَ طَ))
شکم درد
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ فارسی معین
بطن
نهان، درون
تصویری از بطن
تصویر بطن
فرهنگ واژه فارسی سره
بطن
اندرون، شکم، ناف، دل، مرکز، وسط، جوف، رحم، زهدان، مضمون، محتوا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبطن
تصویر مبطن
جامۀ ظریف آستر
فرهنگ فارسی عمید
(بِ نَ)
بطنه بمعنی سیری و پری شکم از طعام:
کم خورش، مرد شرفتنت نیست
هرکجا بطنت است فطنت نیست.
سنایی.
شخصی بود صاحب ذکا و فطنت نه با جهالت و بطنت. (جهانگشای جوینی). و رجوع به بطنه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ طُ)
جمع واژۀ بطن. شکمها
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
رگ بازوی اسب
لغت نامه دهخدا
(مُ بَطْ طَ)
باریک شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجل مبطن. باریک میان. (از مهذب الاسماء). مرد باریک شکم از گرسنگی. (ناظم الاطباء) ، دزی در ذیل قوامیس عرب ذیل ’بطن’ آرد: لباس مبطّن، لباس لائی انداخته و پوشانده شده از پوست و لباسی با دولائی از پوست... و در مورد ساختمانهای عظیم نیز گویند که پوشانده شده از نوعی سنگ بخصوص است: و وجه هذه الصومعه کله مبطن بالکذان اللکی. (دزی ج 1 ص 96) ، جامۀ ظریف آستر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مبطّنه شود، اسب سپیدپشت و شکم. (از محیطالمحیط). اسبی که پشت و شکم وی سپید باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
تکبر و فیریدگی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بطن، شکم.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کسی را در زیر آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کسی را در زیر خود گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تبطن، نزدیکی کردن با جاریه، و لمس کردن او و مالیدن شکم خود را بشکم وی. (از قطر المحیط) : تبطنت الجاریه، انداختم خود را بر روی آن کنیزک. (ناظم الاطباء) ، گردیدن در چراگاه. (تاج المصادر بیهقی). در چراگاه گردیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : تبطن الکلأً، گردید در چراگاه. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) ، دانستن حقیقت کاری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تبطن در وادیه، داخل شدن در آن. (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطین
تصویر بطین
مرد شکم بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزن
تصویر بزن
دلاور، شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسن
تصویر بسن
از اتباع حسن است: (حسن بسن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطی
تصویر بطی
کند درنگین آهسته کند آهسته مقابل سریع تند، سست رو، درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطون
تصویر بطون
نهان شدن، پوشیدن وپوشیدگی ج بطن، شکم ها درونها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبطن
تصویر مبطن
کمر باریک میان باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبطن
تصویر تبطن
کسی را به زیر گرفتن، سر در آوردن زیر و روی کاری را دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطنت
تصویر بطنت
سیری پری شکم سیری، خودپسندی فیریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطنه
تصویر بطنه
سیری پری شکم سیری، خودپسندی فیریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطو
تصویر بطو
درنگی وآهستگی، گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبطن
تصویر مبطن
((مُ بَ طَّ))
میان باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بین
تصویر بین
میان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بان
تصویر بان
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره