جدول جو
جدول جو

معنی بطری - جستجوی لغت در جدول جو

بطری
شیشه ای دهانه تنگ واستوانه ای شکل برای نوشابه وغیره
تصویری از بطری
تصویر بطری
فرهنگ لغت هوشیار
بطری
شیشۀ استوانه شکل و دهان تنگ برای نوشابه یا مایع دیگر، بطر
تصویری از بطری
تصویر بطری
فرهنگ فارسی عمید
بطری
((بُ))
ظرف استوانه ای شکل که دهانه آن باریک است و در آن مایعات ریزند
تصویری از بطری
تصویر بطری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بطریک
تصویر بطریک
جمع بطارکه بطاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطریق
تصویر بطریق
فرمانده درجه بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطریر
تصویر بطریر
بی حیا، شلوغ کن، هیاهو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطریق
تصویر بطریق
قائد، پیشوا و فرمانده ارتش روم، فرمانده عالی رتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بطریق
تصویر بطریق
((بِ))
فرمانده سپاهیان رومی، کشیش مسیحی، جمع بطارقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بطریر
تصویر بطریر
((بِ))
مردم بی شرم زبان دراز منهمک در گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبطری
تصویر سبطری
خرامش با ناز راه رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیری
تصویر بیری
(دخترانه)
زنی که شیر می دوشد (نگارش کردی: بری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بطرک
تصویر بطرک
تازی گشته پدرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بطرز
تصویر بطرز
بطریق بروش بمانند. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
چشمی دیدی منسوب به بصر چشمی. یا هنرهای بصری. هنرهای پلاستیک مقابل سمعی. منسوب به بصره اهل بصره از مردم بصره
فرهنگ لغت هوشیار
مردمی مژده دادن مژده منسوب به بشر انسانی: ضعف بشری عقول بشری. مژده دادن، مژده مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکری
تصویر بکری
بکر داشتن، بکر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیری
تصویر بیری
فرش گستردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بحری
تصویر بحری
دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
دستگاهی که از یک سری پیل و آکومولاتور، تشکیل شده و برای ذخیره و تولید الکتریسیته در اتومبیل و وسائل دیگر بکار می رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بتری
تصویر بتری
بد تری، بدتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدری
تصویر بدری
(دخترانه)
منسوب به بدر، ماه تمام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بشری
تصویر بشری
(دخترانه)
بشارت، مژده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بصری
تصویر بصری
دیداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوری
تصویر بوری
عمل بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خدای نیکخواه آفریدگار نیکخواست و بالاخره بمقتضای مبرم اجل گرفتار آمده درمکه شریفه ودیعت حیات بمقتاضی اجل سپرد. بالاخره باستمالت محمد علی خان و غیره بازگشته بخدمت پادشاه آمد. توضیح این کلمه باین صورت در عربی نیامده و اخره بمعنی کندی و بطء است و بالاخره ظاهرا منحوتی است از یکی از دو صورت ذیل: جاء باخره وماعرفته الا باخره اخیرا (اقرب المورد) جاء اخیرا واخرا و اخریا و آخریا وباخره ای آخر کل شی (ذیل اقرب المورد لسان العرب) بهر حال گروهی (بالاخره) را جزو علطهای مشهور شمرده اند (ولی صاحب معیار اللغه در ضمن ضبط اوزان مختلف کلمه بالاخره را نیز ذکر کرده است. بجای این کلمه می توان آخر الامر و مانند آنها را بکار برد. خالق، پروردگار، خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باری
تصویر باری
خالق، آفریدگار، آفریننده، برای مثال دو چشم از پی صنع باری نکوست / ز عیب برادر فروگیر و دوست (سعدی - ۱۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باری
تصویر باری
بارکش
نازک، دقیق، برای مثال رای دانا سر سخن ساری ست / نیک بشنو که این سخن باری ست (عنصری - ۳۶۴)
برای مختصر کردن سخن به کار می رود، خلاصه، القصه، به هرجهت، حداقل، کاش، ای کاش، برای مثال گر چشم خدای بین نداری باری / خورشیدپرست شو نه گوساله پرست (ابوسعیدابوالخیر - ۱۲)، البته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصری
تصویر بصری
مربوط به بصر، دیداری مثلاً آموزش بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبری
تصویر طبری
از مردم طبرستان، طبرستانی، مازندرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بصری
تصویر بصری
از مردم بصره، تهیه شده در بصره مثلاً رطب بصری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بحری
تصویر بحری
مقابل برّی، ساکن دریا، دریایی مثلاً جانوران بحری، در علم زیست شناسی پرنده ای شکاری با بال های کشیده، دم باریک، پشت خاکستری و سر سیاه، آشنا به راه های دریایی، ملاح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبری
تصویر طبری
پارسی تازی گشته تبری تبر زدی، لب دلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطری
تصویر عطری
معطر و دارای بوی خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطری
تصویر فطری
اصلی، ذاتی، طبیعی، خلقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باری
تصویر باری
آفریننده، خالق
باری تعالی: خدای متعال
فرهنگ فارسی معین