جمع واژۀ بضاعه یا بضاعت. - بضاعات مزجات، سرمایه های اندک: بکردار بدشان مقید نکرد بضاعات مزجاتشان رد نکرد. سعدی (بوستان). و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
جَمعِ واژۀ بضاعه یا بضاعت. - بضاعات مزجات، سرمایه های اندک: بکردار بدشان مقید نکرد بضاعات مزجاتشان رد نکرد. سعدی (بوستان). و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
نام کوهی است در میان قراقورم و بیش بالیغ: و در مقدمه ایلچیان بفرستادند تا از کوه بیعات که میان قراقورم و بیش بالیغ است... (جهانگشای جوینی). رجوع به قراقورم شود
نام کوهی است در میان قراقورم و بیش بالیغ: و در مقدمه ایلچیان بفرستادند تا از کوه بیعات که میان قراقورم و بیش بالیغ است... (جهانگشای جوینی). رجوع به قراقورم شود