جدول جو
جدول جو

معنی بضعات - جستجوی لغت در جدول جو

بضعات
(بَ ضَ)
جمع واژۀ بضعه و بضعه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به کلمه مذکور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بضاعت
تصویر بضاعت
سرمایه، دارایی، مالی که با آن تجارت کنند، کالای بازرگانی
فرهنگ فارسی عمید
(بِ عَ)
مال التجاره. (ناظم الاطباء) آخریان. سلعه. سعفه. کالا.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بضاعه یا بضاعت.
- بضاعات مزجات، سرمایه های اندک:
بکردار بدشان مقید نکرد
بضاعات مزجاتشان رد نکرد.
سعدی (بوستان).
و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است در میان قراقورم و بیش بالیغ: و در مقدمه ایلچیان بفرستادند تا از کوه بیعات که میان قراقورم و بیش بالیغ است... (جهانگشای جوینی). رجوع به قراقورم شود
لغت نامه دهخدا
(بَیْ یِ)
جمع واژۀ بیّعه. (لسان العرب). رجوع به بیعه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بیعه. (اقرب الموارد). رجوع به بیعه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بضاعت
تصویر بضاعت
مال التجاره، دارائی، سرمایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضعت
تصویر بضعت
پاره گوشت، جگر گوشه، گوشت بن دندان، آوای شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضاعت
تصویر بضاعت
((بِ یا بَ عَ))
سرمایه، مال، مکنت، متاع، کالا، جمع بضایع
فرهنگ فارسی معین
سرمایه، مایه، ثروت، دارایی، مال، مکنت، ملک، کالا، مال التجاره، متاع
فرهنگ واژه مترادف متضاد