- بصرفیین
به صرفه بودن
معنی بصرفیین - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(صَ فی یو)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ صرفی در حالت رفع. رجوع به صرفی شود. مثال: صرفیون چنین کردند ما نیز چنین کنیم عبارتی است در آخر صیغه سازی ها میگفتند و حالا در تداول، گفتن این جمله تعبیر از تقلید صرف است، بی اندیشه و رویۀ فکری، نظیر: عادت بر این جاری است، سیره چنین است
(بَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان. سکنۀ آن 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، برق زدن. پیدا شدن آذرخش، ترسانیدن و بیم کردن کسی، برقان طعام بزیت یا روغن، اندکی زیت یا روغن در آن ریختن، برقان نجم، برآمدن ستاره، برقان مراءه، آراسته شدن و زینت گرفتن زن.
(بَ)
لغت نامه دهخدا
برفی.
- شیر برفین، آنچه بشکل شیر از برف سازند:
شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم.
خاقانی.
- کوه برفین، تودۀ عظیم برف همانند کوه.
-
- شیر برفین، آنچه بشکل شیر از برف سازند:
شیر برفینم نه آن شیری که بینی صولتم
گاو زرینم نه آن گاوی که یابی عنبرم.
خاقانی.
- کوه برفین، تودۀ عظیم برف همانند کوه.
-
(بَ صَ ری یون)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ بصری. (ناظم الاطباء) ، رجل ذوبصم، مرد ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سطبر. (از آنندراج) ، ثوب ذوبصم، جامۀستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سطبر. (از آنندراج) ، باسمۀ روی پارچه. (دزی ج 1 ص 92)
جمع صرفی. توضیح در عربی در حالت نصبی و جری استعمال شود ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند
جمع مصری در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ذوالنون مصری خطوط قدماء مصریین را میتوانسته است بخواند
روانه کردن، فرستادن، در سانسکریت پراستا
از جای جستن به علت ترسیدن ناگهانی
مکیدن، مک زدن
خاریدن
غریدن
بریدن قطع کردن
پریدن
خریدن
دریدن، پاره کردن
چریدن
مکافات پس دادن، درد کشیدن
جستجو کردن
لرزیدن
پرسیدن
پرتاب کردن، دک کردن، با حیله گری کسی را از دایره کاری خارج
ترسیدن