جدول جو
جدول جو

معنی بصانات - جستجوی لغت در جدول جو

بصانات
(بُ / بُصْ صا)
جمع واژۀ بصان یا بصّان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصافات
تصویر مصافات
دوستی کردن با کسی، دوستی پاک با کسی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معانات
تصویر معانات
سختی کشیدن، رنج دیدن، کشمکش داشتن، رنجاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امانات
تصویر امانات
امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
ظاهراً صورت دیگریست از بوانات از محال فارس: میرزا ابوالفضل که بعضی اوقات در ابرقوه به امر شیخ الاسلامی و مدتی در محال باونات به شغل تصدی و منصب وزارت اشتغال می نمود، (از تاریخ مفیدی چ افشار ص 360)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ حاصنه
لغت نامه دهخدا
(حَ نی یا)
مرغی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بضاعه یا بضاعت.
- بضاعات مزجات، سرمایه های اندک:
بکردار بدشان مقید نکرد
بضاعات مزجاتشان رد نکرد.
سعدی (بوستان).
و رجوع به بضاعت و بضاعت مزجات شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اصابه: اصابات فی الاستخار و مسئله حکیم النافله. (روضات الجنات ص 392). و رجوع به اصابه و اصابت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ اعانه. رجوع به اعانه و اعانت و اعانه و اعانت جستن و اعانت کردن شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بلاغ. (ذیل اقرب الموارد). رجوع به بلاغ شود، تری و نمناکی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) :
بفرش وجامه توانگر شدم همی پس از آنک
بحبس جامۀ من شال بود و فرش بلال
نگاه کن که چگونه زید کسی در حبس
که فرش و جامۀ او از بلال باشد و شال.
مسعودسعد.
، هرچه که حلق را تر گرداند از آب وشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیر. (دهار) (منتهی الارب). و از آنست: انضحوا الرحم ببلالها، أی صلوها بصلتها و ندوها. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بلّه. (منتهی الارب) ، جمع واژۀ بله و آن نادر است. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). رجوع به بله شود
لغت نامه دهخدا
(بْلا / بِ کِ)
نوعی خوراک راگو از گوشت سفید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شهرکی است (بماوراءالنهر) که اندر وی مسلمانان و ترکان اند و جای بازرگانان است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
جمع واژۀ بهنانه. رجوع به همین کلمه شود، با دو دست چسبیدن، با پا فشردن و لگدزدن و پایمال کردن. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ امانت. رجوع به امانت شود.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
اقلیم بشارات، یکی از نواحی اسپانیا. عربهای اندلس این نام را بجبال سیرانوادا و نهرهای جاری آن اطلاق کنند. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 7، 76 شود
لغت نامه دهخدا
(حُسْ سا)
جمع واژۀ حسان و جمع دیگر نعتهای مؤنث از حسن
لغت نامه دهخدا
(بَلْ لا)
جمع واژۀ بلاّن. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به بلان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام یکی از دهستانهای چهارگانه بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده است. حدود و مشخصات آن به قرار زیر است: از شمال به ارتفاعات بیخون گون و سرخ زیتون. از جنوب به ارتفاعات بوانات و زایجان و باب الجوز. در شمال بخش بوانات و سرچهان. و رود خانه بوانات در وسط دهستان جاری است. این دهستان از 43 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل میشود وجمعیت آن در حدود 12300 تن است. قراء مهم آن عبارتند از: سوریان، هوابرجان، جشنی یان، مونج، قاضی آباد شیدان و سروستان. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8). رجوع به فارسنامۀ ناصری و جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ بطانه. (جهانگیری). رجوع به بطانه شود، نام رودی بمدینه. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
پارچۀ عریض، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام خطه ای است و آن عبارت است از قسمت جنوب شرقی مجارستان که از جنوب به رود خانه دانوب و از شمال به رودخانه موروس و از مشرق به کوهستان کارپات محدود است و حاصلخیزترین ناحیۀ مجارستان محسوب میشود، محصول عمده آن گندم، جو، انگور، پنبه، ارزن، کنف، کتان و تنباکو است، (از قاموس الاعلام ترکی)، نوار چسب، (لغات مصوبۀ فرهنگستان)،
- بی باندرل، کالایی که برچسب ندارد و غیرمجاز و قاچاق است،
، نوار دراز باریکی از پارچه که به بالای دکل یا چوب بیرق و غیره می بندند، (از لاروس)، بند تفنگ، بندی که کیسۀ سربازان به آن وصل است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دیانات
تصویر دیانات
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلانکت
تصویر بلانکت
نوعی خوراک را گو از گوشت سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانات
تصویر بیدانات
جمع بیدانه، مادینه خرها ماچه گور خرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی پاک وخالص با کسی داشتن دوستی کردن، دوستی پاک: ببرکات مصافات تو از چنان و رطه هایل بر چه جمله خلاص یافتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرانات
تصویر قرانات
جمع قرن، سده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلانات
تصویر قلانات
رمه باژها بیگاری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنانات
تصویر کنانات
جمع کنانه، ترکش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزانات
تصویر مزانات
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقصانات
تصویر نقصانات
جمع نقصان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معانات
تصویر معانات
رنج چیزی کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصانعت
تصویر مصانعت
نیک فرا گرفتن، خوش رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصافات
تصویر مصافات
((مُ))
دوستی پاک
فرهنگ فارسی معین