شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشگفیدن، شکفیدن
شِکُفتَن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن شِگُفتَن، شِگُفتِه شُدَن، شِکُفتِه شُدَن، اِشگِفیدَن، شِکُفیدَن
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
شِکَستَن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
شکستن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
شِکَستَن، با ضربه یا فشار چیزی را چند قطعه کردن، مغلوب کردن، هزیمت دادن دشمن، قطع کردن و ناتمام رها کردن چیزی مثلاً عهد شکستن، نماز را شکستن، کم کردن ارزش چیزی یا کسی، ایجاد صدا کردن در مفاصل دست، پا، کمر یا گردن، چیزی را از حالت طبیعی خارج کردن مثلاً شکستن عکس، چند قطعه شدن چیزی بر اثر ضربه یا فشار، مغلوب شدن، از میان رفتن، کاهش یافتن، کم شدن مثلاً قیمت ها شکست
بوشکان. قریه ای از توابع بیضا، دو فرسنگ میانۀ شمال و مشرق تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری). مرکز قریۀ ’بلوک’ فارس است. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 121 و فارسنامۀ ابن البلخی چ 1339 هجری قمری کمبریج ص 54 شود
بوشکان. قریه ای از توابع بیضا، دو فرسنگ میانۀ شمال و مشرق تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری). مرکز قریۀ ’بلوک’ فارس است. رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 121 و فارسنامۀ ابن البلخی چ 1339 هجری قمری کمبریج ص 54 شود
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است
نام راهبه های معابد باکوس که در یونان و روم مأمور خدمت در این معابد بودند، اینان در جشنهای دیونیزوس دخالت و شرکت داشتند، این جشنها ابتدا هر دوسال یکبار در دشت های پارناس برگزار میشد، در جشنهای دیونیزوس خدای شراب و الهام، دسته های انبوهی براه می افتاد که فرشته های (ژنی) زمین و حاصلخیزی بانقاب درآن نمایش داده میشدند، این دسته ها سبب ایجاد نمایشهای منظمی گردید که همان کمدی و تراژدی و درام های هجایی باشد و مدتها ریشه و منشاء خود را محفوظ نگاهداشت، در دورۀ رومی و از اول قرن دوم قبل از میلاد اسرار دیونیزوس با همان مختصات و آزادیهای بی حد و حصر در ایتالیای جنوبی و مرکزی رواج یافت و مورد استقبال مردم نیمه متمدن آن نواحی قرار گرفت، سنای روم درسال 186 قبل از میلاد برگزاری این جشنها را ممنوع ساخت ولی فرقه های عرفانی، سنن و آداب دیونیزوس را حفظ کردند، رجوع به فرهنگ اساطیر یونان تألیف بهمنش ج 1 ص 261 شود، معروفترین باکانت های یونان، باکانت های بئوسی و فوسید بودند، در موزه های اروپا تابلوها و مجسمه های بدیعی از باکانت توسط نقاشان بزرگ باقی مانده است
شکستن و خاموش کردن. (ناظم الاطباء). مغلوب کردن. غالب شدن. شکست دادن. کسر. رجوع به شکستن و شعوری ج 1 ورق 207 شود: اجزاء پیاله ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست. خیام. کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. مولوی، استفراغ و قی بسیار و مکرر. (ناظم الاطباء). و رجوع به بشکوفه و اشکوفه شود
شکستن و خاموش کردن. (ناظم الاطباء). مغلوب کردن. غالب شدن. شکست دادن. کسر. رجوع به شکستن و شعوری ج 1 ورق 207 شود: اجزاء پیاله ای که درهم پیوست بشکستن آن روا نمیدارد مست. خیام. کشتن و مردن که بر نقش تن است چون انار و سیب را بشکستن است. مولوی، استفراغ و قی بسیار و مکرر. (ناظم الاطباء). و رجوع به بشکوفه و اشکوفه شود
نام دریاچۀبزرگی است در مجارستان که 75 هزارگز طول و 8 هزارگزعرض دارد و بوسیلۀ رود سیو و چند مرداب به دانوب متصل میشود. این دریاچه به آلمانی ’پلاتن سی’ خوانده میشود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206 شود
نام دریاچۀبزرگی است در مجارستان که 75 هزارگز طول و 8 هزارگزعرض دارد و بوسیلۀ رود سیو و چند مرداب به دانوب متصل میشود. این دریاچه به آلمانی ’پلاتن سی’ خوانده میشود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1206 شود