جدول جو
جدول جو

معنی بشلپیین - جستجوی لغت در جدول جو

بشلپیین
تکان خوردن، لغزیدن، مرتعش شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بشلیدن
تصویر بشلیدن
به هم چسبیدن، در آویختن به چیزی، پشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ)
نشلیدن. پشلیدن. چسبیدن. (از برهان) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا). بشلی و بشلیدن. دوسانیدن و برچسبانیدن باشد. (سروری). برهم چسبیدن. (ناظم الاطباء). بردوسیدن بود. (نسخه ای از لغت فرس اسدی) (حاشیۀ فرهنگ خطی اسدی نخجوانی). دوشانیدن بود و نبشلد یعنی ندوشد. دوسیدن. (صحاح الفرس) چسبیدن و چفسیدن و رجوع به شل و پشل شود.
لغت نامه دهخدا
منسوب به بالاست، (آنندراج)، برین، زبرین، (یادداشت مؤلف)، عتبه، (منتهی الارب) : به آسانی بر خانه بالایین توانند برد، (از مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشلیدن
تصویر بشلیدن
در آویختن برهم چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشلیدن
تصویر بشلیدن
((بَ شَ دَ))
درآویختن، بر هم چسبیدن
فرهنگ فارسی معین
لگد کردن، پایمال کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
لسیدن، لیس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را از پشت بغل کردن و با حرکات کمر و باسن نمایش حالت جماع
فرهنگ گویش مازندرانی
چکیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکستن، خرد کردن، از ریشه ی اوستایی اسکن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
شناختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچاپسن
فرهنگ گویش مازندرانی
گردنه ای واقع در راستوپی واقع در شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی