یکی از پنج مرحله ای که حافظۀ آدمی درباره یادآوری چیزی انجام میدهد و آن عبارت است از تشخیص این نکته که ’امر به خاطره آمده’ تعلق به گذشته دارد و نه ادراک فعلی است و نه خیال واهی. این بازشناسی به سه وجه صورت میگیرد: عملی، حسی، عقلی. بازشناسی عملی عبارتست از آگاهی شخص به مصرف اشیاء، بازشناسی حسی در صورتی است که شخص در برابر امری حس کند که سابقاً هم ادراکش کرده است و بازشناسی عقلی هنگامی است که نفسانیات مختلفی که محیط بر تذکارند، به اندازۀ کافی صراحت پیدا کنند و در نتیجۀ آن صراحت، شخص حالت فعلی ذهن خود را قطعاً منسوب به گذشته بداندو آن را با ادراکات فعلی و خیالات واهی فرق بگذارد. (از کتاب علم النفس یا روانشناسی دکتر سیاسی ص 136) ، رها کردن. واگذاشتن. ترک کردن: نه حد بود آن را که نوشتکین بازگذاشت و نه اندازه از اصناف نعمت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 534). صواب آن شناخت که جمهور اتباع خویش را فراهم آورد و از جیحون بگذشت و مقر و مسکن خویش بازگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 159). طغان طاقت مقاومت او نداشت و ناچار آن ناحیه بازگذاشت و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و ازاو مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آرد و خدمتها پذیرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). شهر را بازگذاشت و بجانبی متواری بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 187). چونکه ناگفته بازنگذارید گویم ار زآنکه باورم دارید. نظامی. گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ چه سود که بازمیگذاری بدریغ. سعدی. ، ریختن. افکندن. انداختن: و بومسلم را زهرداده بودند چنانکه موی و پوست بازگذاشت. (مجمل التواریخ و القصص). - بازگذاشتن تب، تخفیف یافتن. رها کردن. قطع شدن تب: مطبقه، تبی که بازنگذارد. (بحر الجواهر)
یکی از پنج مرحله ای که حافظۀ آدمی درباره یادآوری چیزی انجام میدهد و آن عبارت است از تشخیص این نکته که ’امر به خاطره آمده’ تعلق به گذشته دارد و نه ادراک فعلی است و نه خیال واهی. این بازشناسی به سه وجه صورت میگیرد: عملی، حسی، عقلی. بازشناسی عملی عبارتست از آگاهی شخص به مصرف اشیاء، بازشناسی حسی در صورتی است که شخص در برابر امری حس کند که سابقاً هم ادراکش کرده است و بازشناسی عقلی هنگامی است که نفسانیات مختلفی که محیط بر تذکارند، به اندازۀ کافی صراحت پیدا کنند و در نتیجۀ آن صراحت، شخص حالت فعلی ذهن خود را قطعاً منسوب به گذشته بداندو آن را با ادراکات فعلی و خیالات واهی فرق بگذارد. (از کتاب علم النفس یا روانشناسی دکتر سیاسی ص 136) ، رها کردن. واگذاشتن. ترک کردن: نه حد بود آن را که نوشتکین بازگذاشت و نه اندازه از اصناف نعمت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 534). صواب آن شناخت که جمهور اتباع خویش را فراهم آورد و از جیحون بگذشت و مقر و مسکن خویش بازگذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 159). طغان طاقت مقاومت او نداشت و ناچار آن ناحیه بازگذاشت و در کنف اهتمام و حمایت ناصرالدین گریخت و ازاو مدد خواست تا ولایت خویش از دست خصم بیرون آرد و خدمتها پذیرفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 111). شهر را بازگذاشت و بجانبی متواری بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 187). چونکه ناگفته بازنگذارید گویم ار زآنکه باورم دارید. نظامی. گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ چه سود که بازمیگذاری بدریغ. سعدی. ، ریختن. افکندن. انداختن: و بومسلم را زهرداده بودند چنانکه موی و پوست بازگذاشت. (مجمل التواریخ و القصص). - بازگذاشتن تب، تخفیف یافتن. رها کردن. قطع شدن تب: مطبقه، تبی که بازنگذارد. (بحر الجواهر)