جدول جو
جدول جو

معنی بسهولت - جستجوی لغت در جدول جو

بسهولت
(بِ سُلَ)
بآسانی و بی دشواری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بسهولت
به آسانی وبی دشواری
تصویری از بسهولت
تصویر بسهولت
فرهنگ لغت هوشیار
بسهولت
به آسانی
تصویری از بسهولت
تصویر بسهولت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسالت
تصویر بسالت
شجاعت، دلیری، دلاوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسان شدن، نرم شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیر شدن، پیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهوت
تصویر برهوت
هرجای گرم و بی آب و علف، گرم و بی آب و علف. در اصل نام وادی و چاهی بسیار عمیق در حضرموت که می گویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
ذهول
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
آسانی. (غیاث) (آنندراج). نرم شدن. آسان شدن. رجوع به سهوله شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَقْ قُ)
نرم گردیدن. (منتهی الارب). نرم شدن. (دهار). آسان و نرم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بطوله شجاع و دلیر گردیدن. (آنندراج). و رجوع به بطوله و بطالت و بطاله شود، انگشتری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دُو لَ)
مرکّب از: بی + دولت، بدبخت و بی نصیب. دارای نکبت. (ناظم الاطباء)، بی اقبال. مقابل بختیار. مقابل صاحب دولت. بخت برگشته. رجوع به دولت شود:
تاک رز راگفت ای دختر بیدولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت.
منوچهری.
که از بیدولتان بگریز چون تیر
سرا در کوی صاحبدولتان گیر.
نظامی.
نخواهم نقش بیدولت نمودن
من و دولت بهم خواهیم بودن.
نظامی.
و چنانک رسم بیدولتان باشد رای پیرانۀ پسر را بازیچۀ کودکانه می شمرد. (جهانگشای جوینی)،
بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست
بیدولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد.
سعدی.
بیدولت اگر مسجد آدینه بسازد
یا طاق فرود آید و یا قبله کج آید.
؟
، بی هنر. (ناظم الاطباء) :
نیست دل را با هوسهای جهان در سینه جا
شد چو بیدولت پسر از خانه بیرون کردنیست.
واعظ قزوینی (از آنندراج)،
، کنایه از ناقابل و بدوضع. (آنندراج)، فقیر:
گاه با بیدولتان از خاک وخس بستر کنیم
گاه با ارباب دولت نقش شادروان شویم.
سنائی.
- بی دولتانه، که مقرون به دولت نیست.
- سخن بی دولتانه، سخن که از ادب و هنر بهره ندارد: هولاکوخان از سخنان بی دولتانۀ او برآشفت... (تاریخ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
مأخوذ از تازی شجاعت. (اقرب الموارد). شجاعت و دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). شجاعت و دلاوری و بی پروایی. (ناظم الاطباء) : فضیحت آن اقوام و بسالت آن مقام دید که عرصۀ زمین به عفاریت انس... موج میزد. (ترجمه تاریخ یمینی) بعد از چند روز بی محابا و درنگ برخلاف راه رای و فرهنگ خنگ بسالت به میدان جنگ رانده تا پای قلعه عنان بازنکشیدند. (درۀ نادره چ شهیدی، 1341 هجری شمسی ص 290). و رجوع به بساله شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
چاهی است عمیق در حضرموت که کسی فرود آمدن به تک آن نتواند و گویند ارواح کفار بدانجا جای دارند، و در حدیث است خیر بئر حفرت فی الارض زمزم و شر بئر فی الارض برهوت. و گویند نام وادیی است در حضرموت، گویند در آنجا چاهی است که ارواح کفار و منافقین آنجا جمع شود. (برهان). وادیی است در حضرموت که در جوار آن در دامنۀ کوهی آتشفشانی چاه مشهور به بئر برهوت واقع است. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع از دائره المعارف اسلام). وادیی در حضرموت، جزیرهالعرب. چاهی دارد مشهور به چاه برهوت که از آن بخارهایی با بوی ناخوش برمی خیزد و در روایات صدر اسلام بدترین چاههای زمین و مقر ارواح کفار شمرده شده است. نزدیک آن قبر هود پیغمبر است که معتبرترین زیارتگاه عربستان جنوبی است، و مردم هر سال در ماه شعبان به زیارت آن میروند. (دایرهالمعارف فارسی). بلهوت.
- بیابان برهوت، مثل صحرای برهوت، سخت بی آب و گیاه و گرم. سخت بی آب و علف. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
که هول دارد. هولناک. وحشت آور. موحش:
هرکه ظالمتر چهش باهول تر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسول
تصویر بسول
دلیر پهلوان سر کگی ترش شدن می، دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهوله
تصویر سهوله
آسانی، روانی در گفتن و نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسالت
تصویر بسالت
دلیر وشجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
آسانی، نرم شدن، آسان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریولت
تصویر بریولت
فرانسوی تراش سرشکی (جواهرات سلطنتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسیلت
تصویر بسیلت
تلخی مزه چیزی، پس مانده از هر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهول
تصویر سهول
جمع سهل
فرهنگ لغت هوشیار
نام چاهی بسیار عمیق در حضرموت که گویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
((کُ لَ))
پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بسالت
تصویر بسالت
((بَ لَ))
دلاوری، شجاعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سهولت
تصویر سهولت
((سَ))
آسان شدن، نرم شدن، آسانی، نرمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برهوت
تصویر برهوت
((بَ رَ))
وادی ای است در حضرموت، چاه مشهور به (بئر برهوت) در جوار وادی برهوت، هر جایی که در آن گیاه یا جانوری نباشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کهولت
تصویر کهولت
پیری
فرهنگ واژه فارسی سره
آسانی، سادگی، یسر
متضاد: اشکال، دشواری، صعوبت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بیابان، صحرا، کویر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی
متضاد: شباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ایستادن، بلند شدن، بیدار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هوای به هم خورده و ابری، آدم آشفته و ژولیده
فرهنگ گویش مازندرانی
تسهیلات، راحتی، آسانی، تسهیل
دیکشنری اردو به فارسی