- بسره
- نو دمیده از گیاه یک دانه غوره خرما
معنی بسره - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سهمیه، فیض، سهم، فایده، نفع
موضوع، مورد
نسبت، خویشاوندی، جعبه، تعطیل
واحد بعر یک پشکل
باسمه: ترکی پارچه نگاری زر نگاشته
دانه ایست مابین ماش و عدس ملک خلر
چندانکه ظنقدر که یا از بسکه. چندانکه
پهنی فراخی گشادگی
جلوگیری شده، مسدود، منجمد
ایوان
زمین خوب خاک سرخ، اندک شیر پارسی تازی شده بس ره از شهرها گل نیشابوری سنگ سپید
ظاهر پوست آدمی، روی پوست بدن انسان
گاو نر یا ماده، گاو
میکده و میخانه
آنکه یا آنچه سر ندارد، بی اساس بی اصل، پرنده ایست شکاری از نوع باشه شبیه به پیغو بیسره
گمراه ضال
شهر، مرغزار، آبخیز، تالاب، بوستان بزرگ
کشتزار، کشت و زراعت
از دو طرف یا از دو جانب
دوال
حظ و قسمت، نصیب
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
دوال
قاعده و قانون
جمع بار نیکو کاران صالحان
بدره همیان هنبان انبان خریطه ای از جامه یا گلیم یا تیماج که طول آن از عرضش بیشتر و آنرا پر از پول کنند همیان
بامداد خنک
پرنده ای شکاری از نوع باشه
حرکت زیر حرف و علامت آن، زیر
باسمه، تصویر چاپ شده، چاپ، طبع
خاندان، دودمان، عائله، خانواده
دوستدار، پسوند متصل به واژه به معنای بسیار علاقه مند مانند روسپی باره، زن باره، شاعرباره، عشق باره، غلام باره، گاوباره، برای مثال دلی که عشق نورزید سنگ خاره بود / چه دولتی بود آن دل که عشق باره بود (شرف الدین شفروه- مجمع الفرس - باره) ، من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین اومانی - لغتنامه - باره)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،برای مثال یک باره، دوباره، دگرباره، زآن شیفتۀ سیه ستاره / من شیفته تر هزارباره (نظامی۳ - ۴۶۶)
موضوع، مورد،برای مثال دربارۀ، چنین گفت کز مرگ خود چاره نیست / مرا بر دل اندیشه زاین باره نیست (فردوسی - ۶/۱۱۹)
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،برای مثال سنگ بر بارۀ حصار مزن / که بود کز حصار سنگ آید (سعدی - ۱۲۳)
اسب، بارگی،برای مثال بگفت و به گرز گران دست برد / عنان بارۀ تیزتگ را سپرد (فردوسی - ۱/۷۵)
دفعه، پسوند متصل به واژه به معنای مرتبه،
موضوع، مورد،
قلعه، دیواری که بر دور شهرها و قلعه ها بنا می کردند،
اسب، بارگی،