جدول جو
جدول جو

معنی بسته - جستجوی لغت در جدول جو

بسته
منجمد، فسرده، سفت شده، بند شده، پیوسته به چیزی یا جایی، کسی که با دیگری خویشی و قرابت دارد، خویش، لنگۀ بار، بقچه و کیسه که در آن چیزی گذارده یا پیچیده باشند، گره خورده،
تعطیل مثلاً مغازه ها بسته بود،
محدود کننده، بازدارنده مثلاً جامعۀ بسته،
واحد شمارش چیزهای بسته بندی شده مثلاً یک بسته شکلات
تصویری از بسته
تصویر بسته
فرهنگ فارسی عمید
بسته
(بَ تَ)
مقابل گشاده. چون: در بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته. (آنندراج) (رشیدی). نقیض گشاده. فراز شده. مسدود. مغلق: باب مغلق، در بسته. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بسته
(بُ تَ)
فندق را گویند و آن مغزی باشد که خورند. (برهان). فستق. (صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
بسته
(بُ تَ / تِ)
پشته. کوه: چون لشکر سلطان (جلال الدین) در پس لشکر مغول صفی دیگر دیدند پنداشتند مددی رسیده است خایف گشتند و مشورت کردند که بهزیمت روند، کوها و بسته و تیرهی را پناه سازند... (جهانگشای جوینی چ 1334 هجری قمری لیدن ج 2 ص 137، 138)
لغت نامه دهخدا
بسته
(بِ تُ هْ)
مخفف بستوه است که بتنگ آمده و ملول باشد. (برهان). بمعنی ستوه است و ستهیدن مصدر آنست و بمعنی ستیزه کردن هم آمده و در منع از ستیزه بفتح میم و کسر تا درست است چنانکه مولوی گفته:
’مسته صنما چندین می ده بطرب با من’.
(انجمن آرا) (آنندراج).
ستوه. (رشیدی). و رجوع به فرهنگ لغات شاهنامۀ شفق و سته، بستوه و ستوه شود
لغت نامه دهخدا
بسته
جلوگیری شده، مسدود، منجمد
تصویری از بسته
تصویر بسته
فرهنگ لغت هوشیار
بسته
((بَ تِ))
اسیر، دربند، مقید، منجمد شده، مجبور شده، مسدود، مقفل، سد شده، جلوگیری شده، فراز شده، مقابل گشوده، باز
تصویری از بسته
تصویر بسته
فرهنگ فارسی معین
بسته
نسبت، خویشاوندی، جعبه، تعطیل
تصویری از بسته
تصویر بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
بسته
قفل، مقفل
متضاد: باز، محدود، محصور، مسدود
متضاد: آزاد، باز، نامحدود، دلمه، لخته، منعقد، منجمد، یخ زده، گرفته، مقید، جعبه، محموله، ملفوفه، بند، عدل بستگی، تابع، منوط، وابسته، افسون شده، عنین
متضاد: باز 31 تعطیل
متضاد: باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بسته
مغلقٌ
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به عربی
بسته
Closed, Shut
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بسته
fermé
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بسته
برای، به جهت، به سبب
فرهنگ گویش مازندرانی
بسته
chiuso
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بسته
بند
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به اردو
بسته
закрытый
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به روسی
بسته
geschlossen
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به آلمانی
بسته
закритий
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بسته
zamknięty
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به لهستانی
بسته
关闭的
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به چینی
بسته
বন্ধ
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به بنگالی
بسته
cerrado
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بسته
kufungwa, imefungwa
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بسته
kapalı
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بسته
닫힌
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به کره ای
بسته
閉じた
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بسته
סגור , סָגוּר
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به عبری
بسته
fechado
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بسته
tertutup
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بسته
ปิด
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به تایلندی
بسته
gesloten
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به هلندی
بسته
बंद
تصویری از بسته
تصویر بسته
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

زهدان، رحم، آبستن زمین آب بسته و تخم پاشیده خاک آمادهخ برای کشاورزی. آبستن، زهدان رحم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بَ تِ))
زمین آماده برای کاشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبسته
تصویر آبسته
((بِ تِ))
آبستن، زهدان، رحم
فرهنگ فارسی معین