- بستانی
- پارسی تازی گشته بوستانی کاشته منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
معنی بستانی - جستجوی لغت در جدول جو
- بستانی
- باغبان، مربوط به بستان مثلاً گیاهان بستانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به تابستان صیفی لباس تابستانی خانه تابستانی
انجماد
باغبانی که براساس مزارعه کار میکند یا باغبانی که حق برداشت محصول را اجازه میکند باغبان
گستاخی، بی پروائی، جسارت، دلیری
قدیمی کهن. یا آثار باستانی. آثار و ابنیه قدیمی و تاریخی اشیا عتیقه
منسوب به بستان بوستانی: گیاه بستانی، باغبان
قدیمی، دیرینه، تاریخی
قدیمی، کهنه
هر چیز قابل بستن، پارچه ای که بدان دسته کاغذ و کتاب و دفتر و جز آنها را بهم بندند، هر شربت فشرده یخ بسته، مخلوطی از شیر و شکر که در قالب مخصوص پر یخ ریزند و چرخانند تا غلیظ شود و ببندد و آن انواع دارد
گلستان، باغ، گلزار
متعدد و متکثر بسیار فراوان
نوعی خوراک منجمد که از شیر، شکر، تخم مرغ و مواد دیگر تهیه می شود
قابل بستن، درخور بستن
قابل بستن، درخور بستن
((بَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
مخلوطی از شیر و شکر و اسانس های مختلف میوه که در دستگاه مخصوص یخ می زند و می بندد و انواع گوناگون دارد، میوه ای، سنتی، چوبی، حصیری، کیم و غیره
گلستان، گلزار، باغ
زیرین
عتیقه
اثبات
اجتهاد
ملموس
انجماد
معلمی آموزگاری استاد بودن، بالاترین مقام آموزشی دانشگاه پایین تر از آن دانشیاری است، حذاقت مهارت ماهری نیک دانی، زیرکی حیله تدبیر چاره مکر
دلیری جرات جسارت بی پروایی تهور، شوخی بی ادبی، لجاجت، محرمی یگانگی خودمانی شدگی
پنگانی منسوب به استکان
قابل استدن شایسته گرفتن
خانه بتان بیت الاصنام، خانه خدا، کوه بیستون
لمس کردنی، ملموس
انجماد افسردگی
منجمد افسرده