دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. جلگه و معتدل است و 192 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه تأمین میشود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. جلگه و معتدل است و 192 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چاه تأمین میشود و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان قالی بافی. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
آبگوشتی که سبزی و پسته داشته باشد. (یادداشت بخط دهخدا). قسمی آبگوشت که از گوشت و نخود و لپه و تره وقدری اسفناج و شبت و ماش پوست کنده و چند عدد تخم مرغ و ادویه و آلوچه ترتیب دهند. (فرهنگ فارسی معین)
آبگوشتی که سبزی و پسته داشته باشد. (یادداشت بخط دهخدا). قسمی آبگوشت که از گوشت و نخود و لپه و تره وقدری اسفناج و شبت و ماش پوست کنده و چند عدد تخم مرغ و ادویه و آلوچه ترتیب دهند. (فرهنگ فارسی معین)
بنگال: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود. حافظ. دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم گه به بنگاله برد گاه به بغداد مرا. سلیم (از آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
بنگال: شکرشکن شوند همه طوطیان هند زین قند پارسی که به بنگاله میرود. حافظ. دم آبی که جهان قسمت من کرد سلیم گه به بنگاله برد گاه به بغداد مرا. سلیم (از آنندراج). رجوع به مادۀ قبل شود
مرکّب از: بز، جدی + والک، صورتی از برگ، نام درخت شیردار است در میاندره و گرگان. (یادداشت بخط دهخدا)، شیردار. گونه ایست از درخت که تقریباً در تمام جنگلهای شمال از جلگه تا ییلاق می روید، و در گرگان آنرا بزوالک و بزبرگ گویند. (از جنگل شناسی ج 2 ص 207)
مُرَکَّب اَز: بز، جدی + والک، صورتی از برگ، نام درخت شیردار است در میاندره و گرگان. (یادداشت بخط دهخدا)، شیردار. گونه ایست از درخت که تقریباً در تمام جنگلهای شمال از جلگه تا ییلاق می روید، و در گرگان آنرا بزوالک و بزبرگ گویند. (از جنگل شناسی ج 2 ص 207)
بچۀ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. (فرهنگ فارسی معین). جلم. ربح. رباح. هلع. عناق. جدی. (منتهی الارب). بزیچه. کره بز. (یادداشت بخط دهخدا) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. (قصص العلماء ص 171). ماده گاو خجندی رواق بضعیفی شده ست بزغاله. سوزنی. امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازۀ شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. (از عقدالعلی). گر شب گذار داد به بزغاله روز را تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند. خاقانی. ببزغاله گفتند بگریز گفتا که قصاب در پی کجا میگریزم. خاقانی. دیده مهی بر خوان دی بزغالۀ پرزهروی زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته. خاقانی. چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت زهر ز بزغالۀ خوانش گریخت. نظامی. من چرا بگذاشتم که بزغاله ای مرا بز گیرد. (مرزبان نامه). در گرگ نگه مکن که بزغاله برد یک روز نگه کن که پلنگش ببرد. سعدی. - امثال: برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار. - بزغالۀ زرین،کنایه از گوسالۀ سامری: چند بر بزغالۀ زرین شوی صورت پرست چند بر بزغالۀ پرزهر باشی میهمان ؟ خاقانی. - بزغالۀ ماده، عناق. (منتهی الارب). - بزغالۀ نر، عطعط. جدی. (منتهی الارب). - بزغالۀ نوزاد، نحل. (یادداشت بخط دهخدا).
بچۀ بز. به تازیش جدی خوانند. (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). بز خردسال. بز کوچک. بزبچه. بزک. (فرهنگ فارسی معین). جلم. رُبَح. رباح. هلع. عناق. جدی. (منتهی الارب). بزیچه. کره بز. (یادداشت بخط دهخدا) : بزغاله گان دیدند که هرچند شیر از پستان مادر میخوردند لاغرتر می شدند. (قصص العلماء ص 171). ماده گاو خجندی رواق بضعیفی شده ست بزغاله. سوزنی. امیر اسماعیلی گیلکی که پادشاه طبس بود روزی از دروازۀ شهر بیرون آمد یکی را دید که بزغاله ای داشت و بشهر می برد. امیر گفت این بزغاله را از کجا خریده ای ؟ گفت ای امیر خانه داشتم به این بزغاله ای بفروختم. گفت سرائی به بزغاله ای دادی ؟ گفت ای امیر سال دیگر از دولت تو بمرغی بازخرم. (از عقدالعلی). گر شب گذار داد به بزغاله روز را تا هرچه داشت قاعده عذرا برافکند. خاقانی. ببزغاله گفتند بگریز گفتا که قصاب در پی کجا میگریزم. خاقانی. دیده مهی بر خوان دی بزغالۀ پرزهروی زآنجا برون آورده پی خون وی آنجا ریخته. خاقانی. چون ز کمان تیر شکر زخمه ریخت زهر ز بزغالۀ خوانش گریخت. نظامی. من چرا بگذاشتم که بزغاله ای مرا بز گیرد. (مرزبان نامه). در گرگ نگه مکن که بزغاله برد یک روز نگه کن که پلنگش ببرد. سعدی. - امثال: برادری بجا، بزغاله یکی هفتصد دینار. - بزغالۀ زرین،کنایه از گوسالۀ سامری: چند بر بزغالۀ زرین شوی صورت پرست چند بر بزغالۀ پرزهر باشی میهمان ؟ خاقانی. - بزغالۀ ماده، عناق. (منتهی الارب). - بزغالۀ نر، عطعط. جدی. (منتهی الارب). - بزغالۀ نوزاد، نحل. (یادداشت بخط دهخدا).
از اشعار شاهنامه برمی آید که محلی بوده است: ز بزگوش تا شهر مازندران رهی زشت و فرسنگهای گران. فردوسی. ز بزگوش و سگسار و مازندران کس آریم با گرزهای گران. فردوسی. وز آن روی بزگوش تا نرم پای چو فرسنگ سیصد کشیده سرای. فردوسی، وزن سی درم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
از اشعار شاهنامه برمی آید که محلی بوده است: ز بزگوش تا شهر مازندران رهی زشت و فرسنگهای گران. فردوسی. ز بزگوش و سگسار و مازندران کس آریم با گرزهای گران. فردوسی. وز آن روی بزگوش تا نرم پای چو فرسنگ سیصد کشیده سرای. فردوسی، وزن سی درم. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
قسمی آب گوشت. طرز تهیه. - گوشت با نخود و لپه بار کنند چون نیم پز شود تره و شبت و قدری اسفناج و ماش پوست کنده بان اضافه کنند. پس از پختن چند عدد تخم مرغ در میان آن بشکنند و همینکه بست ادویه در آن زنند. اگر بخواهند ترشی دار باشند بعد از پختن سبزیها آلوچه تازه یا ترشی دیگر در آن داخل کنند
قسمی آب گوشت. طرز تهیه. - گوشت با نخود و لپه بار کنند چون نیم پز شود تره و شبت و قدری اسفناج و ماش پوست کنده بان اضافه کنند. پس از پختن چند عدد تخم مرغ در میان آن بشکنند و همینکه بست ادویه در آن زنند. اگر بخواهند ترشی دار باشند بعد از پختن سبزیها آلوچه تازه یا ترشی دیگر در آن داخل کنند
دیدن کشتن بزغاله غم و اندوه باشد دیدن بزغاله در خواب، نشانه آن است که در کسب لذتهای دنیوی افراط می کنید و احتمالاً انسانی خوش قلب را اندوهگین خواهید ساخت. یوسف نبی (ع)
دیدن کشتن بزغاله غم و اندوه باشد دیدن بزغاله در خواب، نشانه آن است که در کسب لذتهای دنیوی افراط می کنید و احتمالاً انسانی خوش قلب را اندوهگین خواهید ساخت. یوسف نبی (ع)