جدول جو
جدول جو

معنی بزگئشت - جستجوی لغت در جدول جو

بزگئشت
بگذشت، در اصطلاح به سیر شدن زمان اطلاق شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخاوتمند، بخشنده، آنکه از حق خود یا طلب خود چشم بپوشد، آنکه از جرم و گناه دیگری درگذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
بازگرد، برگشتن از جایی، مراجعت، عود، بازگشتن، بازگردیدن، برگشتن، برگشتن از جایی، مراجعت کردن، کنایه از توبه کردن، از کاری دست برداشتن، منصرف گشتن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ ذَ)
مرکّب از: با + گذشت، سخی. کریم. جوانمرد. درگذرنده.
لغت نامه دهخدا
(لَ لَ مَ)
عود. مراجعت. (آنندراج). رجعت. (ناظم الاطباء). ارتجاع. رجوع. مرجع:
دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه
تا بازگشت سلطان از قلبگاه ساری.
منوچهری.
و چون کرانه شوید بازگشت بدوست. (تاریخ بیهقی). و نیز فرموده که ما وارث زمینیم و آنچه بر روی زمین است و بازگشت اهل زمین بسوی ماست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).
ز روزی مدان دور ترکان گذشت
که هرگز نخواهد بدش بازگشت.
(گرشاسب نامه).
کی بازگشت خواهی زی خالق ای برادر
آنگه که بهر خدمت مخلوق را نشایی.
ناصرخسرو.
حق تعالی خطاب فرماید که نگفته بودم ایشان را که این آسمان و زمین و هرچه در وی است همه را من آفریدم و باز میراث بمن مانده و بازگشت همه بحضرت من خواهد بود. (قصص الانبیاء ص 16).
داده قرار هفت زمین را ببازگشت
کرده خبر چهار امین را ز ماجرا.
خاقانی.
ز تست اولین حرف را سرگذشت
به تست آخرین حرف را بازگشت.
نظامی.
اگر سالکی محرم راز گشت
نبندند بر وی در بازگشت.
سعدی (بوستان).
لغت نامه دهخدا
تصویری از باگذشت
تصویر باگذشت
سخی، کریم، جوانمرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، رجعت، ارتجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
((گَ))
برگشت از جایی، مراجعت، رجوع از آهنگی به آهنگ مناسب دیگر (موسیقی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگشت
تصویر برگشت
انصراف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
مراجعت، مراجعه، مرجوع، توبه، رجعت، عطف
فرهنگ واژه فارسی سره
ایثارگر، جوانمرد، معفو
متضاد: بی گذشت، منتقم، انتقام جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب نشینی، عود، مراجعت، نکس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
يعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Reappearance, Retraction
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
réapparition, (FR) rétractation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparición, (ES) retractación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
পুনরায় আবির্ভাব , প্রত্যাহার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторное появление , отзыв
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
Wiederauftauchen, (DE) Zurücknahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
повторна поява , відкликання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
ponowne pojawienie się, (PL) wycofanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再现 , 相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
reaparição, (PT) retratação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
دوبارہ ظہور , واپس لینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kuonekana tena, (SW) kutoa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
riapparizione, (IT) ritrattazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
yeniden ortaya çıkma, (TR) geri çekilme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
재등장 , 동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
再出現 , 同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
הופעה מחדש , חזרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
पुनःप्रकट , वापसी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
kemunculan kembali, (ID) pencabutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
การปรากฏอีกครั้ง , การถอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بازگشت
تصویر بازگشت
heroptreden, (NL) intrekking
دیکشنری فارسی به هلندی