جدول جو
جدول جو

معنی بزکله - جستجوی لغت در جدول جو

بزکله
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسکله
تصویر بسکله
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، فردر، کلند، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ لَ / لِ)
خم.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مستقیم گردیدن رأی. (ناظم الاطباء). استقامت یافتن رأی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
تیره ای از ایل بهارلواز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86)
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ لَ / لِ)
بشکل. بسکله. بشکنه، بمعنی بشکل است که کلید کلیدان باشد. (برهان) (از فرهنگ نظام). کجک و کلید کلیدان. (مؤید الفضلاء). کژک کلیدان. (شرفنامۀ منیری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 209 و بشکل و بشکلیدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَلَ)
زن نازک اندام نیکوزندگانی. بهکن. (از ذیل اقرب الموارد). مؤنث بهکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل و بهکن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ لَ / لِ)
کوزۀ سخت پخته. (فرهنگ شعوری ج 1). بجکله. بطری سنگی و خمرۀ محکم جهت شراب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ لَ / لِ)
بشکل. بشکله. بشکنه. چوب پس در خانه و سرا باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 195 شود
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
صافی هر چیزی: بزالۀ خمر، صافی باده. (یادداشت بخط دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
ده کوچکی است از دهستان نرهان بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 31 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ گَ لَ / لِ)
گلۀ بزان. (آنندراج). گلۀ بز خواه وحشی و خواه اهلی باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ)
از با+ کله، سر، در تداول عامه، عاقل. پیش بین. بسیار خردمند. باعقل. با سیاست خوب. (یادداشت مؤلف). بامغز. و رجوع به کله شود
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ)
سرشت و طبیعت و خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سرشت. (مهذب الاسماء). طبیعت. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بکله
تصویر بکله
فرانسوی تازی شده سگک سرشت ریخت چونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسکله
تصویر بسکله
چوبی که پشت در خانه اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکله
تصویر بشکله
بشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسکله
تصویر بسکله
((بَ کِ لِ یا لَ))
چوبی که پشت در خانه ها اندازند تا در بسته شود، چوب پس در خانه و سرا، بشکل، بشکله، بشکنه
فرهنگ فارسی معین
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی
بزغاله
فرهنگ گویش مازندرانی
باقلا
فرهنگ گویش مازندرانی
بز نر و تخمی، بز نر و جوان، بز پیشاهنگ، جای پای بز
فرهنگ گویش مازندرانی