جدول جو
جدول جو

معنی بزنوبیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بزنوبیدن
(کُ هََ / هَُ گَ دی دَ)
زنوبیدن. (یادداشت بخط دهخدا). رجوع به زنوبیدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زنوییدن
تصویر زنوییدن
مویه کردن، ناله کردن، زوزه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ بَ تَ)
زنوئیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به زنوییدن شود
لغت نامه دهخدا
(کُ هََ / هَُ گَ تَ)
مرکّب از: ب + زیبیدن، زیبیدن. زیبا شدن. شایسته و سزاوار شدن. رجوع به زیبیدن شود، منسوب به نوعی از گوسپند اطلاق می شود که بجای پشم مو دارد و در زیر مو کرک است که اسامی آنها ازدو جنس ذیل کلمه میش آمده است. رجوع به میش شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
رعد کردن و تندر زدن. (آنندراج). غریدن رعد و زدن برق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ زَ دَ)
بمعنی زنویه است که ناله و مویه و زوزه کردن سگ باشد. (برهان). ناله کردن سگ. (فرهنگ رشیدی). ناله کردن سگ. زوزه کشیدن سگ. (فرهنگ فارسی معین). زنویه. (آنندراج). زوزه کشیدن سگ. (ناظم الاطباء) : هریر،زنوییدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، مویه و ناله کردن، ولوله کردن، شخولیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به زنویه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. محلی کوهستانی و سردسیر است. سکنۀآن 1456 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات و برنج و حبوبات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لُ رَ تَ)
زنوئیدن. (ناظم الاطباء). آواز کردن اسب و گرگ و سگ باشد. و نیز آه زدن و نالیدن. (آنندراج). رجوع به زنوییدن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
غلتیدن مانند اسب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنوییدن
تصویر زنوییدن
ناله کردن، زوزه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنوییدن
تصویر زنوییدن
((زَ دَ))
زوزه کشیدن سگ
فرهنگ فارسی معین