- بزرگوار
- محترم، شرافتمند، عالی جناب
معنی بزرگوار - جستجوی لغت در جدول جو
- بزرگوار
- عظیم وکبیر، فاضل، توانا
- بزرگوار ((بُ زُ))
- شریف، محترم، باشکوه، با جلال
- بزرگوار
- بزرگ و شریف، ستوده
- بزرگوار
- Illustrious
- بزرگوار
- выдающийся
- بزرگوار
- illustriert
- بزرگوار
- видатний
- بزرگوار
- wybitny
- بزرگوار
- ilustre
- بزرگوار
- illustre
- بزرگوار
- ilustre
- بزرگوار
- illustre
- بزرگوار
- illuster
- بزرگوار
- มีชื่อเสียง
- بزرگوار
- terkenal
- بزرگوار
- بدون تذلّلٍ
- بزرگوار
- प्रसिद्ध
- بزرگوار
- מְפֻרְסָם
- بزرگوار
- mashuhuri
- بزرگوار
- বিশিষ্ট
- بزرگوار
- عظیم الشان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کرامت
عظمت، شرافت نجابت، جلال شکوه شوکت، توانایی قوت قدرت، علم حکمت
بزرگوار بودن، بلندهمت بودن
احترام، بزرگ داشت
مسن، سالخورده
کلان سال، سال خورد، سالمند
غذایی که دیر هضم شود، دیرهضم
خواربار، مواد اولیه برای تهیۀ خوراک انسان