معرب بزرگمهر وزیر نوشیروان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). وزیر نوشیروان. (شرفنامۀ منیری). صاحب غیاث و به تبع او آنندراج گوید: نام وزیر اعظم نوشیروان و این معرب بزرگمهر است و اینکه بضم جیم را غلط دانسته و بسکون راء و جیم خوانند صحیح نیست زیرا در عربی دو ساکن بدون مده بهم نیایند. اما گفتۀ او در تداول فارسی بنیانی ندارد: بزرجمهر اصیل بود و از خاندان ملک و اندیشمندی انوشیروان از وی بیشتر از این جهت بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). ما را چه باک مزدک وبیم بزرجمهر چون او قباد قادر نوشیروان ماست. خاقانی. رجوع به بزرگمهر و معجم الادباء ج 1 ص 166 و تاریخ الحکماء قفطی ص 261 و قاموس الاعلام ترکی و فهرست فارسنامۀ ابن البلخی و یشتها ج 2 ص 264 و ایران در زمان ساسانیان و فهرست آن و عیون الاخبار و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و عقدالفرید و فهرست آن و بیهقی و سبک شناسی ج 2 و فهرست آن شود نام دانشمندی که کتاب الزبرج فالیس رومی را تفسیر کرده است. (از الفهرست ابن الندیم ص 376) ، در تداول کفاشان، مقابل کوچک پا: شش خط بزرگ پا (در کفش). (یادداشت بخط دهخدا)
معرب بزرگمهر وزیر نوشیروان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). وزیر نوشیروان. (شرفنامۀ منیری). صاحب غیاث و به تبع او آنندراج گوید: نام وزیر اعظم نوشیروان و این معرب بزرگمهر است و اینکه بضم جیم را غلط دانسته و بسکون راء و جیم خوانند صحیح نیست زیرا در عربی دو ساکن بدون مده بهم نیایند. اما گفتۀ او در تداول فارسی بنیانی ندارد: بزرجمهر اصیل بود و از خاندان ملک و اندیشمندی انوشیروان از وی بیشتر از این جهت بود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 92). ما را چه باک مزدک وبیم بزرجمهر چون او قباد قادر نوشیروان ماست. خاقانی. رجوع به بزرگمهر و معجم الادباء ج 1 ص 166 و تاریخ الحکماء قفطی ص 261 و قاموس الاعلام ترکی و فهرست فارسنامۀ ابن البلخی و یشتها ج 2 ص 264 و ایران در زمان ساسانیان و فهرست آن و عیون الاخبار و فهرست آن و تاریخ گزیده و فهرست آن و عقدالفرید و فهرست آن و بیهقی و سبک شناسی ج 2 و فهرست آن شود نام دانشمندی که کتاب الزبرج فالیس رومی را تفسیر کرده است. (از الفهرست ابن الندیم ص 376) ، در تداول کفاشان، مقابل کوچک پا: شش خط بزرگ پا (در کفش). (یادداشت بخط دهخدا)
بزرگمهر پسر بختگان، حکیم مشهور ایرانی، وزیر انوشیروان که بنابر مشهور بسیارعقل و سدیدالرأی بود، و سخنان حکمت آمیز و فراوان در کتب و اسفار از او منقول است که بظاهر بیشتر آنها منحول است. از آنجمله است: قیل لبزرجمهر: ای شی ٔ استر للعی ؟ قال عقل یجمله... (از البیان و التبیین ج 1 ص 20 و حواشی آن). و رجوع به بزرگمهر و نزهه القلوب ج 3 ص 157 شود
بزرگمهر پسر بختگان، حکیم مشهور ایرانی، وزیر انوشیروان که بنابر مشهور بسیارعقل و سدیدالرأی بود، و سخنان حکمت آمیز و فراوان در کتب و اسفار از او منقول است که بظاهر بیشتر آنها منحول است. از آنجمله است: قیل لبزرجمهر: ای شی ٔ استر للعی ؟ قال عقل یجمله... (از البیان و التبیین ج 1 ص 20 و حواشی آن). و رجوع به بزرگمهر و نزهه القلوب ج 3 ص 157 شود
ابومنصور قسیم بن ابراهیم. از شاعران و ادیبان و امیران دورۀ سبکتکین و محمود غزنوی، و در شعر عربی و فارسی استاد بود. (از فرهنگ فارسی معین). ثعالبی بیتی چند از اشعار تازی او را نقل کرده است. رجوع به چهارمقاله و لباب الالباب چ اروپا ج 1 ص 33 و یتیمهالدهر ثعالبی شود
ابومنصور قسیم بن ابراهیم. از شاعران و ادیبان و امیران دورۀ سبکتکین و محمود غزنوی، و در شعر عربی و فارسی استاد بود. (از فرهنگ فارسی معین). ثعالبی بیتی چند از اشعار تازی او را نقل کرده است. رجوع به چهارمقاله و لباب الالباب چ اروپا ج 1 ص 33 و یتیمهالدهر ثعالبی شود
نام سوخرای (سوفرای). وی از تخمۀ کارن (قارن) ومسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود. زرمهرحکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزایت (هزاررفت) داشت. (فرهنگ فارسی معین). وی از مقتدرترین نجبای ایران در اواخر قرن پنجم میلادی است: جوانی بی آزار و زرمهرنام که از نام او بد پدر شادکام. فردوسی. رجوع به ایران در زمان ساسانیان، مجمل التواریخ و القصص ص 73، حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 240 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 52 شود
نام سوخرای (سوفرای). وی از تخمۀ کارن (قارن) ومسقطالرأس او بلوک اردشیر خوره در پارس بود. زرمهرحکمران ایالت سکستان (سیستان) بود و لقب هزایت (هزاررفت) داشت. (فرهنگ فارسی معین). وی از مقتدرترین نجبای ایران در اواخر قرن پنجم میلادی است: جوانی بی آزار و زرمهرنام که از نام او بد پدر شادکام. فردوسی. رجوع به ایران در زمان ساسانیان، مجمل التواریخ و القصص ص 73، حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 240 و سبک شناسی بهار ج 1 ص 52 شود
پیوند میانه از سه پیوند انگشتان یا پیوند انگشتان یا پشت استخوان انگشتان یا سر پشت پیوند انگشتان که هرگاه مشت را بند کنند کشیده و مرتفع ماند. ج، براجم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
پیوند میانه از سه پیوند انگشتان یا پیوند انگشتان یا پشت استخوان انگشتان یا سر پشت پیوند انگشتان که هرگاه مشت را بند کنند کشیده و مرتفع ماند. ج، براجم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
قاینی قسیم بن ابراهیم بن منصور. یکی از امراءسلطان محمود غزنوی. وی به تازی و پارسی شعر نیکو میگفت و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده است و او راست: آن پستۀ سرگشاده را بین آورده به دست بر بصد ناز (کذا) چونانکه دهان ماهئی خرد آنگه که کند ز تشنگی باز. رأیتک تبغی بسوء الصنیع ثناءً جمیلاً فسؤی علیکا و تغسل قبل الضیوف الیدین کأنّک تغسل منهم یدیکا
قاینی قسیم بن ابراهیم بن منصور. یکی از امراءسلطان محمود غزنوی. وی به تازی و پارسی شعر نیکو میگفت و ثعالبی در یتیمه ذکر او آورده است و او راست: آن پستۀ سرگشاده را بین آورده به دست بر بصد ناز (کذا) چونانکه دهان ماهئی خرد آنگه که کند ز تشنگی باز. رأیتک تبغی بسوء الصنیع ثناءً جمیلاً فَسؤی علیکا و تغسل قبل الضیوف الیدین کأنّک تغسل منهم یدیکا
نام دستور خسرو پرویز. (فرهنگ شاهنامه) : به هر کاردستور بد برزمهر دبیری جهاندیده و خوب چهر. فردوسی، لقب جد موسی بن حسین انماط محدث است. (یادداشت مؤلف). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. نام مؤبد بهرام گور: یکی موبدی نام او برزمهر بر آن رفتن راه بگشاد چهر. فردوسی. ابا موبدموبدان برزمهر چه ایزدگشسب آن مه خوبچهر. فردوسی نام دبیر انوشیروان. (فرهنگ شاهنامه) یکی از سران سپاه بهرام گور. (یادداشت مؤلف). پهلوان ایرانی زمان بهرام گور
نام دستور خسرو پرویز. (فرهنگ شاهنامه) : به هر کاردستور بد برزمهر دبیری جهاندیده و خوب چهر. فردوسی، لقب جد موسی بن حسین انماط محدث است. (یادداشت مؤلف). واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند. نام مؤبد بهرام گور: یکی موبدی نام او برزمهر بر آن رفتن راه بگشاد چهر. فردوسی. ابا موبدموبدان برزمهر چه ایزدگشسب آن مه خوبچهر. فردوسی نام دبیر انوشیروان. (فرهنگ شاهنامه) یکی از سران سپاه بهرام گور. (یادداشت مؤلف). پهلوان ایرانی زمان بهرام گور
نام وزیر انوشیروان. (از فهرست ولف). بزرگمهر. (فرهنگ فارسی معین) : برفتند یکسر پرآژنگ چهر بیامد بر شاه بوزرجمهر. فردوسی. بیامد نهم روز بوزرجمهر پر از آرزو دل پرآژنگ چهر. فردوسی. رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود
نام وزیر انوشیروان. (از فهرست ولف). بزرگمهر. (فرهنگ فارسی معین) : برفتند یکسر پرآژنگ چهر بیامد بر شاه بوزرجمهر. فردوسی. بیامد نهم روز بوزرجمهر پر از آرزو دل پرآژنگ چهر. فردوسی. رجوع به بزرجمهر و بزرگمهر شود