- بزر
- تخم زراعت، دانه
معنی بزر - جستجوی لغت در جدول جو
- بزر
- املای دیگر واژۀ بذر، بعضی از اندام های گیاهی مانند تخم، غده یا پیاز که گیاه جدیدی از آن می روید، تخم، دانه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کلان
تخم کتان که از آن روغن می گیرند، دانۀ گیاه کتان
دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان مثلاً خانۀ بزرگ،
با اهمیت، برجسته مثلاً رمان نویس بزرگ،
با سن بیشتر مثلاً برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ، سخت، شدید مثلاً رنج بزرگ، فاجعۀ بزرگ،
شریف، محترم، رئیس، سرپرست، دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا مثلاً بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، بادرشتی و گستاخی
با اهمیت، برجسته مثلاً رمان نویس بزرگ،
با سن بیشتر مثلاً برادر بزرگ،
دارای سن زیاد، بالغ، سخت، شدید مثلاً رنج بزرگ، فاجعۀ بزرگ،
شریف، محترم، رئیس، سرپرست، دارای مقام یا طبقۀ اجتماعی بالا مثلاً بزرگان شهر دور هم جمع شوند،
در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور، بادرشتی و گستاخی
((بُ زُ))
فرهنگ فارسی معین
دارای حجم، وسعت یا کمیت زیاد، برجسته، نمایان، بالغ، بزرگسال، دارای سن بیشتر، عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و، رییس، پیشوا
Big, Large, Huge, Whopping
большой , огромный
groß, riesig
великий , величезний
duży, ogromny
大的 , 巨大的
grande, enorme
grande, enorme
grande, enorme
grand, énorme
groot, enorm
تصارف , دان , أسرف , المديونيّة
बड़ा , विशाल
גדול , ענק
大きい , 巨大な
큰 , 거대한
büyük, devasa
kubwa
বড় , বিশাল , বড়
کرامت
محترم، شرافتمند، عالی جناب
احترام، بزرگ داشت