جدول جو
جدول جو

معنی بزخ - جستجوی لغت در جدول جو

بزخ
(اَش ش)
تمام بردن.
لغت نامه دهخدا
بزخ
(بُ)
جمع واژۀ ابزخ وبزخاء. (ناظم الاطباء). رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
بزخ
(اَ سا)
برآمدن سینه و درآمدن پشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به المعرب جوالیقی ص 82 شود.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برخ
تصویر برخ
بهر، بهره، حصه، قسمت، پاره ای از چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
بن، ریشه، اصل
در علم زیست شناسی ریشه
پایین ترین بخش هر چیز مثلاً بیخ دیوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو
تصویر بزخو
کمین، پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار
بزخو کردن: کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزک
تصویر بزک
بزغاله، بچۀ بز، بز کوچک، چپش، بزیچه، بزبچّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزک
تصویر بزک
آرایش، زیب و زینت، زیور، زینت دادن، آراستن صورت با مواد مخصوص مانند کرم، بزک، نظم و ترتیب، نوع چیدن و منظم کردن، قانون، قاعده، رسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزخو کردن
تصویر بزخو کردن
کمین کردن و منتظر فرصت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزر
تصویر بزر
املای دیگر واژۀ بذر، بعضی از اندام های گیاهی مانند تخم، غده یا پیاز که گیاه جدیدی از آن می روید، تخم، دانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم، عمل غیر قانونی، گناه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلخ
تصویر بلخ
تکبر، بزرگ منشی
ظرف شراب، برای مثال بهای یاسمن و چکریم فرست امروز / که دوستیم دو بلخ شراب داد ایوار (سوزنی- مجمع الفرس - بلخ)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ زَ)
پشت درشده و سینه برآمده. مردی که پشتش دررفته باشد و سینه اش بیرون آمده باشد. اقعس، آن است که کونستۀ وی فرونشسته بود. ابزی ̍
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مادۀ بز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
زن برآمده سینه و درآمده پشت. (ناظم الاطباء). رجل ابزخ و امراءه بزخاء، نعت است. (منتهی الارب) (آنندراج). تأنیث ابزخ. رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بزه
تصویر بزه
خطا، جرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزو
تصویر بزو
قهر کردن، گردنکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزخ
تصویر رزخ
خستن به نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخ
تصویر برخ
افزایش، ارزانی، چیرگی، شکستن گردن پاره لخت، حصه حظ نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزخ
تصویر برزخ
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدگی کوچک گوشتین برنگ پوست و سفت و سخت و غیرحساس که بر دستها و پاها و روی و اعضاافتد زگیل بالو واژو ثوء لول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزق
تصویر بزق
خیو افکندن تف انداختن گلیزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
ریشه و اصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلخ
تصویر بلخ
مرد متبکر و بزرگ منش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزر
تصویر بزر
تخم زراعت، دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزع
تصویر بزع
نشتر زدن نیش زدن: دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزغ
تصویر بزغ
برآمدن آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آرایش بانوان بز کوچک بز کوچک زینت و آرایش عموما و آرایش زنان خصوصا توالت. برکوچک بزیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزل
تصویر بزل
شکافتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم
تصویر بزم
مجلس شراب و جشن ومهمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزن
تصویر بزن
دلاور، شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزم
تصویر بزم
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برخ
تصویر برخ
حوزه، قسمت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیخ
تصویر بیخ
اصل
فرهنگ واژه فارسی سره
میان خواب و بیداری، کمین، کمین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی