- بریغ
- خوشه انگور
معنی بریغ - جستجوی لغت در جدول جو
- بریغ ((بِ))
- خوشه انگور
- بریغ
- خوشۀ انگور، سپریغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متعالی
آنولپ
تاسف
آفریدگان، آفریده، خلق
برتر، بالاتر
سپیده دم، گروزه (جماعت مردم)، افسون، گله بزو میش
فزونی یافته همایون فرخنده
درخشندگی وتابش برق که از ابر جهد
نامه رسان، قاصد
خسته رنجور، آشکار
بیگناه پاک، بیزار برکنار
فصیح، رسا
افسوس و اندوه و دشوار
کینه وعداوت
نشاط جوانی
رگ زن
میخ پیچ
نوعی بازی ورق چهارنفره
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
سپریغ، خوشۀ انگور، خوشۀ بزرگ و پربار، خوشۀ انگور که هنوز دانه هایش نرسیده و درشت نشده، غوره
فصیح، رسا، کامل، تمام، کسی که سخنش خوب و رسا باشد
تکۀ بریده شده از خربزه، هندوانه یا میوۀ دیگر، قاچ، برای مثال چون برید و داد او را یک برین / همچو شکّر خوردش و چون انگبین (مولوی - ۲۴۸)
فرار، دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی برای مثال کس از داد یزدان نیابد گریغ / اگر خود بپرّد برآید به میغ (فردوسی - ۱/۲۰۶)
قرارگرفته در جای بالاتر و برتر، بالایی مثلاً بهشت برین، خلد برین، چرخ برین
کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، چپر، نامه رسان، غلام پست، قاصد، چاپار، مأمور پست، پیک، اسکدار، نامه بر
دلسردی، کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود، نفرت، برای مثال آه از غم آن نگار بد مهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۰ حاشیه)
توشه دان بزرگ، فراخ گشاده
گریز، گریختن، صحیح آن گریغ است
گریز فرار هزیمت: نه گرز و کمان یادت آید نه تیغ نبینی در جنگ و راه گریغ