- بریدگی
- برش، قطع، جدائی
معنی بریدگی - جستجوی لغت در جدول جو
- بریدگی
- برش، شکاف، جدایی
- بریدگی
- Laceration
- بریدگی
- разрыв
- بریدگی
- Platzwunde
- بریدگی
- розрив
- بریدگی
- skaleczenie
- بریدگی
- laceração
- بریدگی
- lacerazione
- بریدگی
- laceración
- بریدگی
- lacération
- بریدگی
- scheurwond
- بریدگی
- แผลฉีกขาด
- بریدگی
- luka robek
- بریدگی
- jeraha
- بریدگی
- চেরা দাগ
- بریدگی
- چیر پھاڑ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیزی، برش، عمل برنده
لایق بریدن شایسته قطع
چاک و شکاف و پاره شدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
پارگی
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف، کنایه از پررویی، بی شرمی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
Bluntness