جدول جو
جدول جو

معنی بریدگی - جستجوی لغت در جدول جو

بریدگی
برش، شکاف، جدایی
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
فرهنگ فارسی عمید
بریدگی(بُ دَ / دِ)
شکاف. برش. قطع. جدائی. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی بریده. (یادداشت دهخدا). انقطاع. تشریف. فرض. قصار: أصدف، بریدگی کوه. (منتهی الارب). جدع، بریدگی بینی و جز آن. جدعه، باقیماندۀ بریدگی. جذمه، بریدگی دست. شرص، بریدگی بر بینی شتر ماده. صدف، بریدگی کوه. (از منتهی الارب). فرضه،بریدگی گوشۀ کمان. (دهار). قصا، بریدگی اندک در گوش شتر و گوسپند. (منتهی الارب). قضع، بریدگی و گزیدگی در شکم مردم. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بریدگی
برش، قطع، جدائی
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
فرهنگ لغت هوشیار
بریدگی
انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع، جدایی، پارگی، دریدگی، زخم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بریدگی
شقٌّ
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به عربی
بریدگی
Laceration
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بریدگی
lacération
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بریدگی
разрыв
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به روسی
بریدگی
Platzwunde
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بریدگی
розрив
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بریدگی
skaleczenie
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بریدگی
裂伤
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به چینی
بریدگی
laceração
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بریدگی
lacerazione
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بریدگی
scheurwond
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به هلندی
بریدگی
laceración
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بریدگی
แผลฉีกขาด
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بریدگی
چیر پھاڑ
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به اردو
بریدگی
চেরা দাগ
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بریدگی
jeraha
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بریدگی
yırtık
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بریدگی
열상
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به کره ای
بریدگی
קרע
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به عبری
بریدگی
घाव
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به هندی
بریدگی
luka robek
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بریدگی
裂傷
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف، کنایه از پررویی، بی شرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پریدگی
تصویر پریدگی
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریدگی
تصویر جریدگی
پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
چاک و شکاف و پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدنی
تصویر بریدنی
لایق بریدن شایسته قطع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برندگی
تصویر برندگی
تیزی، برش، عمل برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین