برگشته (بَ گَ تَ / تِ) برگردیده. مراجعت نموده. (ناظم الاطباء). بازگشته: منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته. ؟ التفات، برگشته نگریستن. (از منتهی الارب) ، ریسمان را دوتا کردن و آنرا تافتن. (از اقرب الموارد) ادامه... برگردیده. مراجعت نموده. (ناظم الاطباء). بازگشته: منم منم بلبل سرگشته از کوه و کمر برگشته. ؟ التفات، برگشته نگریستن. (از منتهی الارب) ، ریسمان را دوتا کردن و آنرا تافتن. (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا
برگشته ((~. گَ تِ)) نابود شده، زیر و زبر شده ادامه... نابود شده، زیر و زبر شده تصویر برگشته فرهنگ فارسی معین