- برکی
- کلاه درازی که از برک یا نمد دوزند زاهدان و درویشان برسر گذارند برنس
معنی برکی - جستجوی لغت در جدول جو
- برکی ((بَ رَ))
- بافته ای از پشم شتر که درویشان از آن کلاه دوزند
- برکی
- تهیه شده از برک،
برای مثال حاجت به کلاه برکی داشتنت نیست / درویش صفت باش و کلاه تتری دار (سعدی - ۹۲)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زردشتی گری، کنایه از کافری، (اسم، صفت نسبی منسوب به گبرک) ظرف شراب، برای مثال دارم طمع ز جود تو یک گبرکی شراب / بفرست و بنده را مکن از خویش مشتکی (ابن یمین - ۵۴۶)
آنولپ
بعضی
ناتوان تر
خاندان برامکه
فزونی یافته همایون فرخنده
حاجب، ابروی، ابرو
بکر داشتن، بکر بودن
مقام و رتبه بیک
گریه کننده
آبگیر، تالاب
پیزر (درگویش اسپهانی) تک جگن نیل از گیاهان ذوخ گیاهی از تیره جگن ها جزو رده تک لپه ییها که ارتفاعش از 2 تا 4 متر میرسد و جزو گیاهان نی مانند و بسیار زیباست. در انتهای ساقه هایش انشعابات چتر مانند جالبی بوجود آمده است. اصل این گیاه محتوی مواد ذخیره ییست که بمصرف تغذیه زارعان و دهقانان میرسد. از الیاف ساقه های قابل انعطاف این گیاه یک نوع کاغذ می سازند پاپیروس بابیروس ابردی درخت کاغذ مصری جگن نیل پاپروس حقی حفاء. نوعی خرمای خوب سنگ اشکنک
فدا شدن، قربان گردیدن
بواسطه، بعلت، جهت
میخ پیچ
ماندگی وکوفتگی
استخر کوچک، حوض آب
مرد کوتاه
زیاد شدن، فراوانی، سعادت
سخت بی ادبانه، سطبر، زمخت، خشن
ترک دار
گودال آب، تالاب، استخر طبیعی، استخر
فراوانی، افزونی، بسیاری، خجسته بودن، مبارکی مثلاً به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید، نعمت ها
بعضی، پاره ای، قسمتی
قربانی، فدایی
قربانی، فدایی
به منظور، با این هدف که، به علت، به سبب، برای اختصاص دادن چیزی به کار می رود مثلاً این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است، در ازای، در برابر، نسبت به، به خاطر مثلاً برایش می میرد
پاپیروس، گیاهی از خانوادۀ جگن با ساقۀ بی برگ که در مصر باستان از ریشه اش به عنوان سوخت و مغزش به عنوان خوراک و ساقه اش برای تهیۀ طناب و پارچه استفاده می کردند، ورقه های شبیه مقوا که از این درخت تهیه و به جای کاغذ تا قرن هشتم میلادی برای نوشتن استفاده می شد، کلک
کلنگ از پرندگان
گریه کننده، جمع بکاه