دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 559 تن. آب از رودخانه. محصولات غلات، زعفران، شلغم. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
فروخفتن شتر. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر ’برک’ یعنی سینۀ خود. (از اقرب الموارد). تبراک. و رجوع به تبراک شود.
فروخفتن شتر. (از منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از تاج المصادر بیهقی). بزانو نشستن شتر، و اصل معنی آن نشستن شتر است بر ’برک’ یعنی سینۀ خود. (از اقرب الموارد). تَبراک. و رجوع به تبراک شود.
افروشه، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل: اًن البروک من عمل الملوک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). این مثل عربی مثل فارسی ’خرما و ماهی، لوت پادشاهی’ را بخاطر می آورد. (یادداشت دهخدا).
افروشه، که نوعی از حلوا باشد. و از آنست مثل: اًن البروک من عمل الملوک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). این مثل عربی مثل فارسی ’خرما و ماهی، لوت پادشاهی’ را بخاطر می آورد. (یادداشت دهخدا).
شهر زیبایی در شمال عراق. قلعۀ آن بر سر تلی واقع و خود شهر در اطراف قلعه قرار دارد. (حواشی جهانگشای نادری چ انوار ص 651). این شهر کردنشین و از مراکز استخراج و تصفیه نفت است. 65هزار تن جمعیت دارد
شهر زیبایی در شمال عراق. قلعۀ آن بر سر تلی واقع و خود شهر در اطراف قلعه قرار دارد. (حواشی جهانگشای نادری چ انوار ص 651). این شهر کردنشین و از مراکز استخراج و تصفیه نفت است. 65هزار تن جمعیت دارد
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است. سکنۀ آن در حدود 8300 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به برس شود ده مرکز دهستان برزوک بخش قمصر کاشان دارای 2600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است. سکنۀ آن در حدود 8300 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) ، مهارت راهنما و بفتح اول هم آمده است. (منتهی الارب) (آنندراج). مهارت و حذاقت دلیل و راهنما. (ناظم الاطباء). و رجوع به بَرْس شود ده مرکز دهستان برزوک بخش قمصر کاشان دارای 2600 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی
دهی است از دهستان حومه بخش سومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 152 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، بزرگ شدن. بالغ شدن: چو بررست و آمدش هنگام شوی چو پروین شدش روی و چون قیر موی. فردوسی
یا رگوک. لته و پارچۀ کهنه. (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لتۀ کهنۀ از هم رفته باشد. (برهان). وصله. پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) : پست نشسته تو در قبا و من اینجا کرده ز غم چون رکوک بوق چو آهن. پسر رامی (از لغت فرس). رجوع به رکو شود. - رکوک حیض، کهنۀ حیض و پارچه ای که زنان در ایام حیض برخود بردارند. (ناظم الاطباء) : نسی. نسی، رکوک حیض که بیندازند آن را. (منتهی الارب). رجوع به رکو و رکوه و رگو شود. ، کرباس. (از فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (از برهان)
یا رگوک. لته و پارچۀ کهنه. (ناظم الاطباء). به معنی رکو است که جامه و لتۀ کهنۀ از هم رفته باشد. (برهان). وصله. پاره که بر جامه زنند. (از شعوری ج 2 ورق 24) : پست نشسته تو در قبا و من اینجا کرده ز غم چون رکوک بوق چو آهن. پسر رامی (از لغت فرس). رجوع به رکو شود. - رکوک حیض، کهنۀ حیض و پارچه ای که زنان در ایام حیض برخود بردارند. (ناظم الاطباء) : نَسی. نَسی، رکوک حیض که بیندازند آن را. (منتهی الارب). رجوع به رکو و رکوه و رگو شود. ، کرباس. (از فرهنگ اوبهی) (لغت فرس اسدی) (از برهان)