جدول جو
جدول جو

معنی برکس - جستجوی لغت در جدول جو

برکس
(بَکَ)
بمعنی معاذاﷲ و نعوذباﷲ باشد. (اوبهی). برگس. پرکس. برگست. پرگست. رجوع به پرگس و برگس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیکس
تصویر بیکس
(پسرانه)
تنها و بدون حامی (نگارش کردی: بکهس)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برکو
تصویر برکو
(پسرانه)
خرمن کوچک قبل از خرمن بزرگ (نگارش کردی: بهرک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بررس
تصویر بررس
رسیدگی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه دراز، کلاه درویشی، برکی، جامه ای که کلاه هم داشته باشد مثلاً بارانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرکس
تصویر هرکس
همه کس
فرهنگ فارسی عمید
نوعی مسابقۀ ورزشی که میان دو هم وزن و در زمین مربع شکل با دستکش مخصوص انجام می شود که طی آن ورزشکاران با زدن ضربات مشت به حریف امتیاز می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
به عکس، برخلاف مثلاً فکر نکن آدم خوبی است، برعکس خیلی هم شیاد است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکت
تصویر برکت
فراوانی، افزونی، بسیاری، خجسته بودن، مبارکی مثلاً به برکت زحمات شما کارمان زود به اتمام رسید، نعمت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برکه
تصویر برکه
گودال آب، تالاب، استخر طبیعی، استخر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگس
تصویر برگس
برگست، پناه بر خدا، حاشا، هرگز، معاذ اللّه، پرگست، پرگس، عیاذا بالله
فرهنگ فارسی عمید
(بَ کَ سَ / سِ)
پوشیده و پنهان. (برهان) (انجمن آرا). نهان. مخفی:
دی بسی کس ز شاه مدرسه رفت
ظاهر است این نهان و برکسه نیست.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از برنس
تصویر برنس
کلاه درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیکس
تصویر بیکس
کسی که خویشاوند و یار و یاور نداشته باشد، بینوا بیچاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرکس
تصویر هرکس
همه کس هرفرد همه کسان: (زهرمز هرکس که دانابدند بهرکارنیکوتوانابدند) (شا. بخ. 1446: 6)، هیچ کس (درمورجمله منفی) : (ذوق مواصلت شربتی گوارنده است که هرکس ازآن نشکیبد)، هرشخص عادی ومعمولی: (هرکس ازعهده این کار برنمی آید) توضیح گاه ضمیر و فعل آنرامفردآورندوگاه جمع
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بوره تنگار تنکار ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ورزش و ان عبارت است از مشت زدن به یکدیگر با دستکش های مخصوص در زمین مربعی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بردس
تصویر بردس
مرد خبیث و گردنکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکت
تصویر برکت
زیاد شدن، فراوانی، سعادت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکه
تصویر برکه
استخر کوچک، حوض آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
برخلاف، بالعکس
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه درازی که از برک یا نمد دوزند زاهدان و درویشان برسر گذارند برنس
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست قوی هیکل و بد ریخت و گوشتخوار از راسته شکار یان روزانه که دارا منقار قوی بر گشته و گردن و سر لخت و بالها وسیع و بزرگ میباشد و در نواحی کوهستانی زندگی مینماید و بیشتر از لاشه تغذیه میکند. این پرنده در اروپا مرکز و جنوبی و شمال افریقا و آسیا مرکز و غربی و جنوبی پراکنده است. در موقع پرواز گسترش بالها وی بالغ بر سه متر میشود. پنجه های کرکس بر خلاف منقار پر قدرتش نسبه ضعیف است بطور یکه بوسیله پنجه هایش قادر نیست جز طعمه های بسیار کوچک را نگهدار کند و بهمین جهت است که بیشتر از لاشه و مردار حیوانات دیگر تغذیه می نماید پرواز وی نسبه آهسته ولی دارا اوج است و در مدت طولانی صورت میگیرد. قدرت دید این پرنده بسیار زیاد است بطور یکه از فواصل دور طعمه های کوچک را بخوبی می بیند و کوچکتر ین حرکت از نظر ش مخفی نمی ماند لاشخور مردار خود مرغ مردار خوار رخمه نسر، تیر سهم. یا کرکس ترکش. تیری که در ترکش گذاردند. یا کرکس فلک. یا کرکسان فلک. یا کرکس گردون. یا کرکسان گردون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برکع
تصویر برکع
مرد کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکس
تصویر باکس
جعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برکی
تصویر برکی
((بَ رَ))
بافته ای از پشم شتر که درویشان از آن کلاه دوزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برکت
تصویر برکت
((بَ رَ کَ))
نمو کردن وافزودن، افزایش، یمن، خجستگی، نیکبختی، جمع برکات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
((بَ عَ))
برخلاف، به عکس آن چه گفته شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنس
تصویر برنس
((بُ نُ))
کلاه درویشی، جامه ای که کلاه بر سر آن باشد
فرهنگ فارسی معین
((بُ))
ورزشی که در آن ورزشکار با استفاده از مشت با ورزشکار دیگر مبارزه می کند، مشت زنی
فرهنگ فارسی معین
((کَ کَ))
از مرغان شکاری با جثه بزرگ و منقار و چنگال قوی که لاشه جانوران را می خورد، مردارخوار هم می گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برکه
تصویر برکه
((بِ کِ))
آبگیر، تالاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برعکس
تصویر برعکس
واژگونه، وارونه، واژگون
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوکس
تصویر بوکس
مشت زنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برکه
تصویر برکه
آبگیر، تالاب
فرهنگ واژه فارسی سره