جدول جو
جدول جو

معنی برچفسیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

برچفسیدگی
(بَ چَ دَ / دِ)
حالت و چگونی برچفسیده. کسس، برچفسیدگی دندان در بن دندان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
نابودی و از بین رفتن یک مؤسسه، حکومت و مانند آن، انحلال
فرهنگ فارسی عمید
(بَ چَ دَ / دِ)
لح. (منتهی الارب). صفت مفعولی از برچفسیدن. رجوع به چفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ کَ)
برچسپیدن. برچسفیدن. تلخن. (منتهی الارب). تلخط. (اقرب الموارد). لتوب. لصوق. لزوق: رسعت عینه، برچفسید نیام چشم او. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ)
حاصل مصدر است از برچیدن. حالت و وضع برچیده چنانکه انحلال یک مؤسسه و تعطیل یک بنگاه. (از فرهنگ فارسی معین). انحلال در اصطلاح تجارت. رجوع به برچیدن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ / دِ)
چسپیدگی والتصاق و پیوستگی. (ناظم الاطباء). دوسیدگی. خاصیت چسبندگی داشتن، چسبناک بودن. و رجوع به چفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برچفسیدن
تصویر برچفسیدن
چسپیدن ملصق شدن، متمایل شدن منحرف گردیدن، منجمد شدن فسرده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
حالت و وضع برچیدن انحلال یک موسسه تعطیل یک بنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیدگی
تصویر برچیدگی
((بَ دِ))
دانه از زمین برداشتن، گرد کردن، تعطیل کردن
فرهنگ فارسی معین