جدول جو
جدول جو

معنی برچفسنده - جستجوی لغت در جدول جو

برچفسنده(گَ دَ دَ / دِ)
لاتب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ چَ دَ / دِ)
لح. (منتهی الارب). صفت مفعولی از برچفسیدن. رجوع به چفسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ کَ)
برچسپیدن. برچسفیدن. تلخن. (منتهی الارب). تلخط. (اقرب الموارد). لتوب. لصوق. لزوق: رسعت عینه، برچفسید نیام چشم او. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بَ اَ کَ دَ/ دِ)
انداخته. افکنده.
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ دَ / دِ)
برونده یعنی بستۀ قماش. (فرهنگ شاهنامه). صندوق لباس و جامه دان. (ناظم الاطباء) پرونده. رجوع به پرونده شود.
لغت نامه دهخدا
(چَ سَ دَ / دِ)
چسبنده. دوسنده. لاصق. لازب
لغت نامه دهخدا
تصویری از برچفسیدن
تصویر برچفسیدن
چسپیدن ملصق شدن، متمایل شدن منحرف گردیدن، منجمد شدن فسرده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار