- برچخ
- نیزۀ کوچک،
برای مثال از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش / وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی۲ - ۷۰۲)
معنی برچخ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مخالفت عصیان، خودرایی خودخواهی، عاق شدگی
باز داشتن میان دو چیز، عالم بین دنیا وآخرت (از مرگ تا قیامت)
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
ترکی ک برچخ نیزه کوچک از خنجر دورویه سه کشور گرفتنش - وز برچخ سه پایه دو سلطان شکستنش (خاقانی)
حائل و فاصله بین دو چیز، عالم بین دنیا و آخرت، از هنگام مرگ تا روز قیامت، کنایه از تشویش، نگرانی، سردرگمی، در علم جغرافیا قطعۀ زمین باریکی میان دو دریا که دو قطعه خشکی وسیع را به یکدیگر متصل می کند
فرخج، زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، در علم زیست شناسی کفل اسب
Purgatory
чистилище
Fegefeuer
чистилище
czyściec
purgatório
purgatorio
purgatorio
purgatoire
vagevuur
ไฟชำระ
penyucian
כור המצרף
toharani
প্রায়শ্চিত্তস্থান
حوزه، قسمت
افزایش، ارزانی، چیرگی، شکستن گردن پاره لخت، حصه حظ نصیب