برپا. قائم. ایستاده. سرپا: ز خوردن همه روز بربسته لب به پیش جهاندار برپای شب. فردوسی. دو اسب اندر آن دشت برپای بود پر از گرد و رستم دگر جای بود. فردوسی. شگفت آمدش کانچنان جای دید سپهر دل آرای برپای دید. فردوسی. همی بود برپای پردرد و خشم پر از آرزو دل پر از آب چشم. فردوسی. همه قوم برپای می بودندی. (تاریخ بیهقی). گفت ای بتو ملک عشق برپای تا باشد عشق باش بر جای. نظامی. بر زمین بوسش آسمان برجای و آفرینش زجاه او برپای. نظامی. نبینی زان همه یک خشت برپای مدیح عنصری مانده ست بر جای. نظامی عروضی
برپا. قائم. ایستاده. سرپا: ز خوردن همه روز بربسته لب به پیش جهاندار برپای شب. فردوسی. دو اسب اندر آن دشت برپای بود پر از گرد و رستم دگر جای بود. فردوسی. شگفت آمدش کانچنان جای دید سپهر دل آرای برپای دید. فردوسی. همی بود برپای پردرد و خشم پر از آرزو دل پر از آب چشم. فردوسی. همه قوم برپای می بودندی. (تاریخ بیهقی). گفت ای بتو ملک عشق برپای تا باشد عشق باش بر جای. نظامی. بر زمین بوسش آسمان برجای و آفرینش زجاه او برپای. نظامی. نبینی زان همه یک خشت برپای مدیح عنصری مانده ست بر جای. نظامی عروضی
دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54000گزی خاور اردکان، کنار راه فرعی پل خان به خانی من. جلگه، معتدل مالاریائی و دارای 137 تن جمعیت است. آب آن از رود کر تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در 54000گزی خاور اردکان، کنار راه فرعی پل خان به خانی من. جلگه، معتدل مالاریائی و دارای 137 تن جمعیت است. آب آن از رود کر تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
مرکّب از: بر + پا، ایستاده. روی پا. (ناظم الاطباء)، قائم و ایستاده. (آنندراج)، سرپا. مقابل نشسته. - برپا بودن، بر پای بودن صف، متشکل بودن. رده بودن: بروز بار کو را رای بودی به پیشش پنج صف برپای بودی. نظامی.
مُرَکَّب اَز: بر + پا، ایستاده. روی پا. (ناظم الاطباء)، قائم و ایستاده. (آنندراج)، سرپا. مقابل نشسته. - برپا بودن، بر پای بودن صف، متشکل بودن. رده بودن: بروز بار کو را رای بودی به پیشش پنج صف برپای بودی. نظامی.
ایستاده سرپا، برقرار برجای، فرمانی است که نظامیان نشسته را دهند تا برخیزند و خبردار بایستند باحترام مافوق. یا برپا بودن، ایستادن روی پا بودن، یا برپا خاک کردن، حقیر شمردن پست شمردن حقیر ساختن
ایستاده سرپا، برقرار برجای، فرمانی است که نظامیان نشسته را دهند تا برخیزند و خبردار بایستند باحترام مافوق. یا برپا بودن، ایستادن روی پا بودن، یا برپا خاک کردن، حقیر شمردن پست شمردن حقیر ساختن