دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه 112 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7) ، رنگی است همرنگ برگ نی. (آنندراج) : سرو من سبزیست شیرین راست همچون نیشکر چون ببالائی قبائی برگ نی بندد کمر. سیفی بدیعی (از آنندراج). ، نوعی از خربزۀ خوب. (آنندراج) : هنگام یزک بشکّرستان برگ نی او شود نواجان. محسن تأثیر (از آنندراج)
دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز. سکنه 112 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7) ، رنگی است همرنگ برگ نی. (آنندراج) : سرو من سبزیست شیرین راست همچون نیشکر چون ببالائی قبائی برگ نی بندد کمر. سیفی بدیعی (از آنندراج). ، نوعی از خربزۀ خوب. (آنندراج) : هنگام یزک بشکّرستان برگ نی او شود نَواجان. محسن تأثیر (از آنندراج)
سینه و پوست سینۀ شتر که در خفتن ملاصق زمین شود، یا جمع برک است، یا برک سینۀ آدمی است وبرکه غیر آدمی، یا برک باطن سینه است و برکه ظاهر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
سینه و پوست سینۀ شتر که در خفتن ملاصق زمین شود، یا جمع برک است، یا برک سینۀ آدمی است وبرکه غیر آدمی، یا برک باطن سینه است و برکه ظاهر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
ابن حسام الدوله، مکنی به ابوکامل و ملقب به زعیم الدوله. رجوع به زعیم الدوله... شود. (یادداشت مؤلف) ، رشوت و پاره. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جغد. (ناظم الاطباء) یمین. از خانان گوگ اردو از خاندان باتو یا خانان دشت قپچاق غربی (654 تا664 هجری قمری). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول)
ابن حسام الدوله، مکنی به ابوکامل و ملقب به زعیم الدوله. رجوع به زعیم الدوله... شود. (یادداشت مؤلف) ، رشوت و پاره. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جغد. (ناظم الاطباء) یمین. از خانان گوگ اردو از خاندان باتو یا خانان دشت قپچاق غربی (654 تا664 هجری قمری). (ترجمه طبقات سلاطین اسلام لین پول)
ناقه که بدون مالیدن کوهان فربهی آن دریافته نشود، و ناقه ای که در پیه کوهانش شک باشد. (منتهی الارب). ماده شتری که فربهی آن شناخته نشود مگر بامالیدن سنامش، و گویند ماده شتری است که نسبت به سنام آن شک کنند که آیا دارای پیه است یا نه. (از اقرب الموارد). ج، عرک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
ناقه که بدون مالیدن کوهان فربهی آن دریافته نشود، و ناقه ای که در پیه کوهانش شک باشد. (منتهی الارب). ماده شتری که فربهی آن شناخته نشود مگر بامالیدن سنامش، و گویند ماده شتری است که نسبت به سنام آن شک کنند که آیا دارای پیه است یا نه. (از اقرب الموارد). ج، عُرُک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی بروق. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در مثل است: أشکر من بروقه، حق شناس تر و سپاسگزارتر از بروقه، چه آن با دیدن ابر سبز شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به بروق شود
یکی بروق. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). در مثل است: أشکر من بروقه، حق شناس تر و سپاسگزارتر از بروقه، چه آن با دیدن ابر سبز شود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به بَروَق شود
دستار میان بند. (لغت فرس اسدی). دستار و فوطه باشد که مندیل و کمربند است. (برهان). در لغت فرس اسدی بیت زیر بعنوان مثال ذکر شده است: داشت بر سر بروفه ای کودک بر میان بست آن بروفۀ خویش. ولی از این شعر مطلق دستار برمی آید نه دستار میان بند. (یادداشت دهخدا) ، رهایی دادن. خلاص کردن: تو و مادرت هر دو از چنگ دیو برون آوریدم به رای و به ریو. فردوسی. و رجوع به برون آوردن شود
دستار میان بند. (لغت فرس اسدی). دستار و فوطه باشد که مندیل و کمربند است. (برهان). در لغت فرس اسدی بیت زیر بعنوان مثال ذکر شده است: داشت بر سر بروفه ای کودک بر میان بست آن بروفۀ خویش. ولی از این شعر مطلق دستار برمی آید نه دستار میان بند. (یادداشت دهخدا) ، رهایی دادن. خلاص کردن: تو و مادرت هر دو از چنگ دیو برون آوریدم به رای و به ریو. فردوسی. و رجوع به برون آوردن شود
فرانسوا. پزشک فرانسوی. وی بسال 1772 میلادی در سن مالو متولد شدو در سال 1838 میلادی درگذشت. دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی بر قابلیت تحریک نسوج است. (فرهنگ فارسی معین)
فرانسوا. پزشک فرانسوی. وی بسال 1772 میلادی در سن مالو متولد شدو در سال 1838 میلادی درگذشت. دستگاه فیزیولوژیک وی مبتنی بر قابلیت تحریک نسوج است. (فرهنگ فارسی معین)
شهری در مغرب شبه جزیره آسیای صغیر، در جنوب شرقی دریای مرمره، که در اوایل دولت عثمانیان چندی پایتخت بوده است، و بیش از یکصدهزار تن جمعیت دارد. در این شهر آبهای گرم معدنی موجود است و ابریشم سازی در آنجا رواج دارد. (از فرهنگ فارسی معین). برسا. بروصی. بورسه
شهری در مغرب شبه جزیره آسیای صغیر، در جنوب شرقی دریای مرمره، که در اوایل دولت عثمانیان چندی پایتخت بوده است، و بیش از یکصدهزار تن جمعیت دارد. در این شهر آبهای گرم معدنی موجود است و ابریشم سازی در آنجا رواج دارد. (از فرهنگ فارسی معین). برسا. بروصی. بورسه