جدول جو
جدول جو

معنی برونسویک - جستجوی لغت در جدول جو

برونسویک(بْرونْسْ / بُ رونْسْ)
براونشویگ. ناحیه ای در آلمان، که تا سال 1919 میلادی دوک نشین بود و بعد بصورت جمهوری جزو ساکس سفلی گردید (بسال 1946 میلادی). پایتخت قدیم براونشویگ دارای 250هزار تن سکنه بود. این شهر مرکز صنعتی (ماشین ها، عینک سازی، کنسروسازی و چاپخانه ها) است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بْرونْشْ / بُ رونْشْ)
لئون. (1869- 1944 میلادی) فیلسوف فرانسوی. وی هم ّ خود را مصروف فلسفۀ علوم کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
برونسوی، بیرونسو، جهت خارجی چیزی، رجوع به برونسو شود
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ)
بیرونسو. سوی بیرون. جانب بیرون. جانب وحشی. سمت خارج. مقابل درون سو:
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
از برونسو باد سرد و بیمناک.
رودکی.
نارنج چو دو کفۀ سیمین ترازو
هر دو ز زر سرخ طلی کرده برونسو.
منوچهری.
اگرچه درون سخن نیک بود از برونسو گمان به زشتی برند. (قابوسنامه).
اگر نه دشمن خویشی چه میباید همه خود را
درونسو شسته جان کندن برونسو ناروا رفتن.
خاقانی.
چو شمع از درونسو جگر سوختن
برونسو ز شادی برافروختن.
نظامی.
اگر در تنت مزه نماند برونسوی ترا مزه دهیم. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ وی ی)
منسوب به بروسه، که شهری است در آسیای صغیر. رجوع به بروسه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ وی ی)
یعقوب بن علی بروسوی. از فاضلان روم (ترک) که تألیفات وی به زبان عربی بوده است. وی مدتی عهده دار تدریس در ’بروسه’ و ’آیدین’ و ’ادرنه’ شد و بسال 931 هجری قمری در بازگشت از سفر حج در ’برکهالحاج’ مصر درگذشت. او راست: مفاتیح الجنان فی شرح شرعهالاسلام، در تصوف. تذکره، در حدیث. حاشیه بر حاشیۀ سید بر لوامعالاسرار. حاشیه بر شرح دیباجهالمصباح، در نحو. مختصر مرآهالجنان یافعی. شرح گلستان سعدی، به عربی. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 265 از الشقائق النعمانیه و کشف الظنون و فهرس المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(رُ دُ بُ)
همسر ژرژ چهارم (1768 -1821 میلادی). منازعات این زن و مرد فضیحت ببار آورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از برونسو
تصویر برونسو
جانب بیرون، سمت خارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونروی
تصویر برونروی
خروج
فرهنگ واژه فارسی سره