جدول جو
جدول جو

معنی برونجرد - جستجوی لغت در جدول جو

برونجرد
(بَرْ وَ جِ)
قریۀ بزرگیست در مرو در طرف بیابان و ریگزار که فعلاً خراب است. (از مراصد) (از الانساب سمعانی) (از مرآت البلدان ج 1 ص 199). برونگرد، بریدن. برداشتن:
سال تا سال همه مدحت او نظم کنم
نکند میر دل از مهر چنین بنده بری.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ جِ)
منسوب به بروجرد که شهری است از بلاد جبل. (از الانساب سمعانی). رجوع به بروجرد شود.
لغت نامه دهخدا
(بَرْ وَ)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از زه آب دره سگر و محصول آن غلات، حبوب، لبنیات، صیفی، توتون و میوه است. این ده در دو محل بفاصله یک کیلومتر واقع و مشهور به علیا و سفلی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
رجوع به ابوعجرد شود
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ جِ)
دهی از دهستان شش تراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. محلی جلگه و گرمسیر است و 796 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و میوه جات و زیرۀ سبز است. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است و راه مالرو دارد. مزرعۀ اسدآباد و فتح آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
سن برنارد، یکی از شخصیتهای بزرگ عالم مسیحیت که عرفان وی مخالف طرفداری اصالت عقل که ابلار مدافع آن بود، می باشد. وی دیر کلروو را دایر نمود و در دومین جنگ صلیبی در آنجا وعظ کرد. مکتوبات و بحثهایی در حکمت الهی ازو بجای مانده و ذکران وی بیستم اوت است. برنارد بسال 1091 میلادی در قصر فونتن، نزدیک دیژون متولد شد و بسال 1153 میلادی درگذشت. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(زَ جِ)
قریه ای است از قراء مرو در طرف دشت. از آنجا است: ابواسحاق ابراهیم بن هلال بن عمرو بن سیاوش هاشمی بوزنجردی. (لباب الانساب) (معجم البلدان) ، آمیختن، درشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ جِ)
آیهالله بروجردی، حاج آقا حسین طباطبائی، فرزند سیدعلی طباطبائی، از سلسلۀ طباطبائیان بروجرد. مرجع تقلید شیعیان. وی در سال 1292 هجری قمری در بروجرد متولد شد و پس از فراگرفتن مقدمات در بروجرد به اصفهان رفت و فقه رانزد حاج سیدمحمدباقر درچه ای و فلسفه را نزد میرزا جهانگیرخان خواند. آنگاه به نجف اشرف رفت و در محضر آخوند ملا کاظم خراسانی هشت سال تلمذ کرد. سپس به بروجرد بازگشت و مقیم شد. در سال 1324 هجری شمسی به تهران آمد و عازم مشهد گردید. پس از بازگشت از مشهد مقیم قم و مرجع تقلید شیعیان گردید. و بسال 1340 هجری شمسی در این شهر درگذشت. از تألیفات وی جز رسایل عملیه (که مکرر طبع شده) رسالۀ منجزات مریض، تعلیقات بر اسفار (بصورت حاشیه بر نسخۀ شخصی ایشان) ، طبقات رجال، رساله ای در منطق و جزوه هایی در فقه را باید نام برد که هیچ یک تاکنون بطبع نرسیده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ زَ)
برون زده. بیرون زده. و رجوع به برون زده شود.
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ شُ)
مخرج. محل بیرون شدن. بیرون شد:
چو نظم مدح تو آغاز کردم اندر وقت
به من نماید راه برون شد و انجام.
سوزنی، به شده از بیماری. ج، براء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بُ جِ)
وروجرد. وروگرد. ولوگرد. بروگرد. شهرکیست خرم (از جبال) و بانعمت، و از وی زعفران و میوۀ نیک خیزد. (حدود العالم، ذیل بروگرد). شهری است بین همدان و کرج، اول قریه ای بود بعد بزرگ شد. (از مراصدالاطلاع). لقب این شهر دارالسرور بوده است. (یادداشت دهخدا). شهری است زیبا از بلاد جبل در هجده فرسنگی همدان. این شهر انهار و اشجار زیاد دارد. (از الانساب سمعانی). شهری است بین همدان و کرج، با همدان هجده فرسنگ و با کرج ده فرسنگ فاصله دارد. طول آن نیم فرسخ و عرض آن اندک است. ابتدا قریه ای بیش نبودو چون ’حموله’ وزیر آل ابودلف کارش بالا گرفت آنجا رامنزلگاه خود ساخت و منبری در آنجا برای خود اختیار نمود. شهری است مستحکم و پر خیر و برکت که میوه های آن به کرج (کرج ابودلف، کره رود) حمل میشود. زعفران نیز در آنجا میروید. (از معجم البلدان). نام شهری است نزدیک به همدان و اصل در آن پیروزگرد بوده یعنی شهر فیروز و معرب شده است. (از آنندراج). شهر بروجرد مرکز شهرستان بروجرد از استان ششم کشور بوده، مشخصات آن بشرح زیر است: مختصات جغرافیایی - این شهر در 48 درجه و 40 دقیقۀ طول شرقی و 33 درجه و 54 دقیقۀ عرض شمالی واقع است و اختلاف ساعت آن با تهران 11 دقیقه است. فاصله بروجرد نسبت به شهرهای مجاور بشرح زیر است: طهران 533، خرم آباد 111، همدان 143، اراک 226، خمین 275، گلپایگان 323، ملایر 57 کیلومتر. هوای شهر سردسیر سالم و در تابستان معتدل و در زمستان خیلی سرد می شود. شهر بروجرد طبق آخرین صورت ادارۀ آمار دارای 46هزار تن سکنه است و در حدود 900 باب مغازه و دکاکین و دوهزار عمارات مختلف و پنج دستگاه ساختمان دولتی متعلق به شهرداری، بهداری، فرهنگ، پست و تلگراف و دارائی است. دو بازار بزرگ آن مشهور به بازار مسجد شاه و بازار مسجد جامع است. از میدان مرکزی شهر دو خیابان در جهت شمال و جنوب احداث شده به خیابان شاهپور مشهور و طرفین آن به شوسۀ ملایر - خرم آباد منتهی می گردد. آب آشامیدنی از قنوات امامزاده جعفر و غلامعلی خان بیرجندی تأمین می شود. در این شهر 4 دبیرستان و 12دبستان پسرانه و 7 دبستان دخترانه وجود دارد. اکثر ساکنان شهر مسلمان و شیعۀ اثناعشری می باشند. در حدود 2500 تن کلیمی نیز در این شهر ساکنند. از بناهای تاریخی شهر بنای مسجد جامع است که از آثار قرن چهارم هجری است. بناهای مسجد شاه، امامزاده جعفر، امامزاده قاسم، امامزاده بیژن، شاهزاده ابوالحسن نیز از آثارقدیمۀ آن میباشد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بَرْ وَ)
طوق. حابول نخل. و هو الکر الذی یصعد به الی النخله. (یادداشت دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بروجرد
تصویر بروجرد
پارسی تازی شده بروگرد پیر وزگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برونکرد
تصویر برونکرد
اخراج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برون زد
تصویر برون زد
آفلرمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برونداد
تصویر برونداد
محصول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بروگرد
تصویر بروگرد
بروجرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بروجرد
تصویر بروجرد
بروگرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برونبرد
تصویر برونبرد
صادر
فرهنگ واژه فارسی سره