- برود
- خنک، خنک کننده، جامه پرزه دار
معنی برود - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سردی خنکی، سرد شدن، زم
سردی، خنکی
سرد شدن، سردی، خنکی
سنبل، نیلوفر
آب سرد آب خنک، نان آب زده سرد شده، آب سرد، نان که بر آن آب ریخته باشند
سنبل، نیلوفر
سیحون
سلام
آهسته کار پوشیده کار
مخفف بیرون، ضد درون، منظر، آشکار، خارج، ظاهر
جمع برق، درخش ها، آذرخشها
سیخ فرانسوی گل سینه (جواهرات سلطنتی ایران)
ظهور، آشکار شدگی، پیدائی
باردار ومیوه دار، مثمر
جمع برج، دژها کوشک ها، آبام ها اختران جمع برج
سبیل، موی پشت لب مرد
مخفف برنده، قطع کننده
نامه رسان، قاصد
چیزی که نزدیک بسوختن رسیده و حرارت آتش رنگ آنرا تغییر داده باشد
حاجب، ابروی، ابرو
شهر نشینی، شهر سازی
بسمت پایین
بخویش، خویشتن، باختیار
تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
نمایش، نشان دادن
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
آنندراج و عمید آن را پارسی دانسته اند معین آنرا ترکی عربی دانسته یمسو گندک باروت
یخچال